اَنجِ‌لیوکُ

سن چیست؟
تعداد دفعاتی است که شما به دور خورشید چرخیده‌اید و این پدیده هیچ ربطی به سطح شعور، سواد و فرهنگ شما ندارد

تو کل تاریخ نوشهر هیچوقت وضعیت مدرسه ای ، مثل امروز تو مدرسه ما افتضاح نبود

Querencia

اگه این آهنگو میشناسی و میدونی چجوری باهاش برقصی
تو دوستِ خوبِ منی

تو ریاضی و فیزیک یجوری باید رید که کل سیستم گوارشی آدم جلا بگیره

انقد داف نباش ملعون

شرایطم برعکس شده
باید یکم استراحت کنم
ولی نمیخوام ، و دارم با انجام دادن کارای مختلف خودمو خفه میکنم

Oh, darling, all of the city lights
Never shine as bright as your eyes

نمیدونم چند تا "ببخشید" بهت بدهکارم

تو تنهایی این آهنگو برای بار صدم گوش میده ، ولوم رو تا ته زیاد کرده ، هر از گاهی هدفونش رو برمیداره تا مطمئن شه کسی صداش نمیزنه ، عکسای ۱۰ در ۱۰ که از هری پاتر چاپ کرده بود رو میبُره تا آمادشون کنه بزنه به دیوار ، به این فکر میکنه که قراره حداقل ۴ سال دیگه از این خونه و شهر بره ، و این پوستر ها باقی نمیمونن ، صدای الک بنجامین همیشه اونو با واقعیت زندگی و تنهایی و ترکیبی از اونها یعنی تنهایی زندگی کردن رو به رو میکرد ، زمانی که تو بی کسی‌ غرق بود و به این باور رسیده بود که کسی نیست که بخواد متعلق به اون باشه ، با از دست دادن همه چیزش کنار میومد و توقع تغییر یا جرقه ای نداشت ، اما اگه کسیو داشت ، حاضر بود بخاطرش آدم بکشه؟ اگه آدم میکشد ، معشوقش اون رو پنهون میکرد تا پلیسا پیداش نکنن؟
انقدر به این آهنگ و این آلبوم گوش داد که کم کم روی گوشاش حک شده بود ، هرچی بیشتر میشنیدش بیشتر محتاج دوباره شنیدنش میشد ، بیشتر میرفت تو خون و گوشتش
دیگه الک بنجامین براش آشنا بود ، مثلا مثل یه دوست شاید؟
شاید سیاه ترین دوران زندگیش بود ، خودشم نمیدونه چیشد ، ولی از اون سیاهی درومد و ترس از برگشت به اون لونلینس شد دغدغش
ولی دیگه عادت کرده بود ، نه؟ بازم الک بنجامین گوش میداد و روزهاش رو میگذروند ، تا جایی که دیگه روزی برای گذروندن براش باقی نمونه