خیلی اتفاقی رفتم از کوچه ای که حدود ۵ سال خاطره باهاش داشتم رد شدم
دیگه صدای این یاره منه فلانی برو توپ بیار نبود
برید سنگا رو بیارید نبود
بچه های اون کوچه که باهاش مسابقه میدادیم نبودن
حتی پیرمردی که کلی باهاش دعوا میکردیم که چرا نمیزاری ما بازیمونو کنیم تو که خونت اونوره هم مرده بود و پارچه سیاهش نصب بود
خونه دوستام
یعنی هنوزم میشه بریم زنگ بزنیم سلام ببخشید ابوالفضل میاد پایین؟
خونه متروکه ای که توپمون میوفتاد داخلش میترسیدیم بریم بیاریمش شده بود یه ساختمون شیک
جایی که بطری ابامونو میزاشتیم
جایی که دوچرخه ها رو قفل میکردیم
جدی دیگه خبری از هیچکدوم نبود
عین مسافر زمان بودم
که رفته اینده
و خبری از هیچی نیست
پس کجان؟
مگه چند سال پیش بود؟