نوشته های آنشرلی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


کلبه ای که فقط منو شما توش ساکن هستیم.🙃💫
اینم ناشناس من دوستان
http://t.me/HidenChat_bot?start=1797996661

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


>#Story >#Lonely

از نگاه کردن به آن آلبوم که پراز عکس نوشته بود، خسته نمیشد. انگار که به او گفته باشن تنها کاری که باید انجام بدی نگاه کردن به عکس نوشته های او است. همیشه معتقد بود او روحیه شاعرانه دارد. روزی که این آلبوم رو از او هدیه گرفت را فراموش نمی‌کند.

19 جولای سال 2020

در حال آب دادن به گل های داخل آپارتمانش بود که ناگهان دوتا دست روی چشم هایش قرار گرفتند و دیدش را تاریک کردن. حدس میزد کی باشد. تهیونگ کنار گوشش زمزمه کرد " برات هدیه دارم!"
و سپس دست هایش را برداشت تا کوک به طرف او بچرخد. داخل دستانش آلبومی به رنگ پرتقال پاییزی وجود داشت که رویش با کلمات طلایی رنگی هک شده بود" تقدیم به جئون جونگکوک"
لبخندی زد و آلبوم را از او گرفت و صفحه اول را باز کرد، عکس هایی از خودش و او داخل آلبوم بودند. تهیونگ هم مانند او لبخندی زد و گفت " میدونی چی خاصش میکنه؟ اینکه من پشت هر عکس یک جمله متفاوت نوشتم "

22 اکتبر سال 2021

او عاشق نوشته های پشت عکس بود. خود عکس ها را هم دوست داشت چون عکاس آن عکس ها فرد خاصی بودند. فردی با موهای تمشکی!

@Ansherlipove


>#Moodboard
" تعریفت از دیوانه بودن چیه؟"

اینکه من یک فردی رو اونور چاله توی یه سرزمین که توی هیج جای زمین نیست ملاقات کردم. اون گاهی خوشحال و گاهی غمگین بود،گاهی حرفایی میزد که درکشون برات سخت بود، بیشتر از همه اسمش رو دوست داشتم اسمش جئون جونگکوک بود. بهم گفت لقبش کلاهدوز دیوانه ست. بهش خندیدم، ولی بعدا متوجه شدم اونی که دیوانه بود من بودم، چون همه ی اینها فقط توهم های من بودن. اما من دوسش داشتم حرفهاش قشنگ بودن.

+ چرا بهت میگن دیوانه؟
_ یه جایی هست که مثل هیچ جایی توی زمین نیست، اونجا پر از رازو خطره، بعضیا میگن اونجا برای زنده موندن باید دیوانه و خل باشی.

@Ansherlipove




>#Photo

درکت از واقعیت چیه؟
از کجا معلوم همین زندگی که الان داری فقط یک خواب باشه، یا خواب هامون واقعیت ما باشن و واقعیت ها خواب هامون.
کسی چیزی نمیدونه، اینکه چی واقعیه و چی نیست. حتی ممکنه مایی وجود نداشته باشه، شاید همه ی دوست ها و خانواده مون توهم های ذهن ما هستن که تنها نمونیم.

@Ansherlipove


امروز روز من نبود
امروز فقط یکمی بیشتر از روز های قبل مزخرف بود، این یه رکورد جدیده دلم میخواد بگم نیمه ی پر لیوان و ببین ولی منی که دارم اون نیمه ی خالی رو میبینم چیکار کنم؟


دوست دارم کتاب دنیای صوفی رو امتحان کنم، شنیدم قشنگه، وقتی رفتم تحقیق کردم متوجه شدم یه کتاب فلسفیه، شاید بخونمش.


>#Fanart

اگر بخواهم رنگی برای احساساتم به تو انتخاب کنم، فکر کنم آن رنگ آبی باشد. درست است که رنگ سردیست اما به رنگ بارانی است که موقع خواندن نامه های تو می‌بارد.💙

@Ansherlipove


Hera


Репост из: 𝓛𝓊𝓃𝒶𝓇 ☽︎
سلام~~
امیدوارم ایگنور نشم ولی...
میخوام چ
الش بزارم
اگه دوست داشتید این پیامو فور کنید توی دیلی هاتون تا من با اسمی که بهم میدین براتون یه امضای هنری طراحی کنم و کنارش با توجه به وایبی که از چنلتون میگیرم بهتون یه عکس از پینترست هدیه بدم...♡︎
اگر دیلی پرایوتی دارید و فور کردید آیدیش رو‌ توی
ناشناس بهم بدید..


بعضی وقت ها سخته درک کردن زندگی، هرروز یک امتحان جدید و سخت، حتی سخت تر از امتحان قبلی. نکته ش اینجاست که اینها هرگز قرار نیست تموم بشن.


الان چی میتونه آرومت کنه؟ خب معلومه یک لیوان قهوه.


یک روز قشنگ دیگه که مثل روزای قبل قشنگه:)
صبح سرد پاییزیتون بخیر


>#Photo

بعضی وقت ها داخل دروغ هایم غرق میشوم.
تالاب سیاهی که خودم با دروغ هایم پرش کردم.
ماه کامل آسمان، درخت های سبز تنومند، ستاره هایی که هرکدامشان یک فرشته هستند.
ولی درست وسط همه ی این ها یک تالاب محزون وجود دارد، تالابی که مثل ماه داخل آسمان میدرخشه اما درست ته این تالاب پر از گل و لای و لجنه، دروغ هم اینجوریه.
قشنگه، نجات دهنده ست و قابل باور تره.
اما زمانی به خودمان می آییم که داریم داخل این تالاب مرگبار دست و پا میزنیم.

@Ansherlipove


>#Story >#Lonely

یکی از عکس های آلبومش را بیرون کشید و با دلتنگی نگاهش کرد.عکس را برگرداند و نوشته ی پشت عکس را خواند.
"سخت است کنار آدم ها بخندی و بیخیال باشی اما از درون خون گریه کنی و افسرده باشی.شب ها دیوار های اتاقت شاهد زجه زدن هایت باشند و شبانه اشک هایت مهمان بالشتت باشند و آن را مرطوب کنند."
"تنهایی را میگویم."
حفظ کردن اشک هایش سخت بود و یک قطره لجوجانه از گوشه ی چشمهایش سرخورد و روی عکس بعدی افتاد.انگار که آن عکس منتخب بود.آن را بیرون کشید و اینبار خودش برای آن عکس جمله ای زیر لب گفت.
"دلتنگم،انگار که شاخه های گل رز سیاه مانند حصار خاردار دور قلبم پیچیده اند.من آن گل رز سیاه را میخواستم.خیلی میخواستمش ولی آن سیاه بود."
بالا تر از سیاه رنگ دیگری وجود ندارد سیاه مانند پایانی برای تمام همه چیز.

@Ansherlipove






"دوست دارم طوری در توهم هایم غرق شوم که صورتت قابل لمس باشد"

"میخواهم در چاهی سقوط کنم که راه رسیدن به تو باشد"

"عاشق و دلداده اینم که تمام وقتم را صرف تو بکنم"

"اگر عشق این است که به من دیوانه ی مجنون بگویند،"

"پس تا ابد دیوانه تو میمانم"

#Moodboard
@Ansherlipove


>#Photo

روزی شازده کوچولو که از جایی رد میشد، با دیدن بوته های گل رز ایستاد و به طرفشان رفت. از آنها پرسید
شماها کی هستید؟
رزها یکصدا جواب دادند
ما گل های رز هستیم.
شازده کوچولو پرسید
یعنی گل من هم عین شما یه گل معمولیه؟ اما اون بهم گفت اون تنها یک نمونه از نوع خودش توی کل دنیاست.
روباه جواب داد
اما اون یک گل معمولی نیست اون گل توعه، زمانی که صرف اون کردی اون و خاص میکنه.
سرشو روی پای پسر که داشت کتاب می‌خواند جابه جا کرد و گفت
درست عین من! تو می‌توانستی یکی بهتر و زیباتر از من انتخاب بکنی اما منو انتخاب کردی این منو خاص میکنه چون من گل توام.

@Ansherlipove


بعضی چیزا فقط از دور قشنگن، دید ما از دور یه جوریه و از جلو یه جور.
همه چیز بستگی به دید ما داره.


>#Photo

همچو آنشرلی درگیر روزهای غریبانه ام

چون حنا در مزرعه به فکر ابروی خانه ام

روزهای زندگی فقط از پی هم به در شد

گویا با هرچه سختیست رفیقی جاودانه ام

ابر و آسمان نم نم باران با یکدیگر همدست اند

گویا پایان غم انگیز یک تراژدی عاشقانه ام

خسته از لحظه های تکراری و تکرار و تکراری

کاش همچو آلیس بودم در خواب خوش کودکانه ام...

@Ansherlipove

Показано 20 последних публикаций.

18

подписчиков
Статистика канала