عصر روز چند شنبه چشم هایش را باز کرد .
ساکن تکیه داده به دیوارِ لغزنده
به امید های آینده رنگ؛ به حالِ متلاشی شده طبق عادت از جای بلند می شود و به سمتِ اتاقِ اصلی میرود، دهانِ کپک زده از مضراتِ تنهاییست؛ چگونه میشه از حجمِ این طلاق با احساساتِ خوب کاست !
کفِ زمین دستمال های مچاله شده که تختِ کودکانم بودند و ریه ی عزیزم که میزبانِ فستیوالِ ذراتِ توتون بهمن است .
ساکن تکیه داده به دیوارِ لغزنده
به امید های آینده رنگ؛ به حالِ متلاشی شده طبق عادت از جای بلند می شود و به سمتِ اتاقِ اصلی میرود، دهانِ کپک زده از مضراتِ تنهاییست؛ چگونه میشه از حجمِ این طلاق با احساساتِ خوب کاست !
کفِ زمین دستمال های مچاله شده که تختِ کودکانم بودند و ریه ی عزیزم که میزبانِ فستیوالِ ذراتِ توتون بهمن است .