#پارت_صد_هشت
#تلخی_سرنوشت
_هیچ وقت نبودم
_بله،معلومه
.........
هنوز مطمعن نبودم که این بچه مال اراد نباشه
حواسش خیلی به این بچه بود
ای کاش میشد بهش بگم که یه ازمایش خون بده
تا منم خیالم راحت بشه
ولی دیگه نمیشه
اما پس چه جوری خودم اروم شم
بااین فکر مگه میشه تاابد زندگیکرد
میترسیدم بهش بگم
میدونم کهجنجالی راه میندازه
_به چی فکر میکنی
_هیچی
_بگو دیگه
چشمامو بستم
نفس عمیقیی کشیدم
نمیشد بااین شک تااخرعمر زندکی کنم
_یه ازمایش خون بده
_برای چی
چشمامو باز کردم
_میخوام مطمعن شم که تو بابای این بچه نیستی
رنگ صورتش عوض شد
بعد از چند ثانیه باعصبانیت گفت
_صدبار گفتم بهت اگه بچه ام بود باافتخار میگفتم بچمه نه ازتو میترسم نه ازکس دیگه ای
_یادته اول گفتی ازمایش میدم،الان بده
پوزخندی زد
_اینو اون داداشم گفته بهت ،اره
_نه..خودم میخوام راحت شم
_توقبول کردی که این بچه رو ،
پس برات نباید فرقی کنه که این بچه منه یا بچه یکی دیگه
_فرق داره،اگه بچه تو باشه یه لحظه هم نمیتونم تحملش کنم
_چرا انوخت
_تواین ۴سال من از داشتم میمردم انوخت تو بفکر عشق حالت بودی
واین بچه هم اگه نتیجه عشق حالت باشه دیدی کسی نیست بزرگش کنع
گفتی به اوا اسکل هست
_ خیالبافیت خیلی خوبه
_همین فرداباهم میریم ازمایشگاهه
_نمیرم
_پس من طلاق میگیرم
#تلخی_سرنوشت
_هیچ وقت نبودم
_بله،معلومه
.........
هنوز مطمعن نبودم که این بچه مال اراد نباشه
حواسش خیلی به این بچه بود
ای کاش میشد بهش بگم که یه ازمایش خون بده
تا منم خیالم راحت بشه
ولی دیگه نمیشه
اما پس چه جوری خودم اروم شم
بااین فکر مگه میشه تاابد زندگیکرد
میترسیدم بهش بگم
میدونم کهجنجالی راه میندازه
_به چی فکر میکنی
_هیچی
_بگو دیگه
چشمامو بستم
نفس عمیقیی کشیدم
نمیشد بااین شک تااخرعمر زندکی کنم
_یه ازمایش خون بده
_برای چی
چشمامو باز کردم
_میخوام مطمعن شم که تو بابای این بچه نیستی
رنگ صورتش عوض شد
بعد از چند ثانیه باعصبانیت گفت
_صدبار گفتم بهت اگه بچه ام بود باافتخار میگفتم بچمه نه ازتو میترسم نه ازکس دیگه ای
_یادته اول گفتی ازمایش میدم،الان بده
پوزخندی زد
_اینو اون داداشم گفته بهت ،اره
_نه..خودم میخوام راحت شم
_توقبول کردی که این بچه رو ،
پس برات نباید فرقی کنه که این بچه منه یا بچه یکی دیگه
_فرق داره،اگه بچه تو باشه یه لحظه هم نمیتونم تحملش کنم
_چرا انوخت
_تواین ۴سال من از داشتم میمردم انوخت تو بفکر عشق حالت بودی
واین بچه هم اگه نتیجه عشق حالت باشه دیدی کسی نیست بزرگش کنع
گفتی به اوا اسکل هست
_ خیالبافیت خیلی خوبه
_همین فرداباهم میریم ازمایشگاهه
_نمیرم
_پس من طلاق میگیرم