Репост из: javad kashi
بخش دوم
رویدادهای پس از انتخابات سال هشتاد و هشت، اوج این به حاشیهرانی بود. از کم و کیف آنچه در سال هشتاد و هشت گذشت، بگذریم، اما بخش مهمی از مردم که به میرحسین موسوی رای داده بودند، و نتیجه انتخابات را به هر دلیل نپذیرفته بودند، تحقیر شدند. سالهای سال تحقیر شدند. بازی خورده قلمداد شدند. سالهای سال است که در اندوه حصر رهبران خود سر میکنند و هیچ کس هیچ پاسخی به پرسشهای بی شمار آنان نمیدهد. پس از آن ماجرای تلخ، دمکراسی و دمکراسی خواهی، جاذبه پیشیناش را از دست داد. مردان نامدارش نیز، به حاشیه رفتند و بخش زیادی از حاشیه آمدگان دوباره به حاشیه بازگشتند. بعید دانستند دمکراسی خواهی سرانجامی پیدا کند پس به تدریج از متن بیرون رفتند.
حاصل مدیریت احمدی نژاد نیز به وجهی دیگر واژه عدالت را خالی از جاذبه کرد. به متن آمدگانی که در نتیجه جاذبه عدالت به صحنه آمده بودند، کم کم اطمینان پیدا کردند، عدالتی در کار نیست. داستانی بود که از اساس دروغ بود. آنها باید همچنان در حاشیه تاریک صحنه برای یک لقمه نان تلاشی بی فرجام کنند.
آنچه امروز شاهد آن هستیم یک صحنه غافلگیر کننده دیگر است. یک روز در سال هفتاد و شش احساس غافلگیر شدن کردیم، یک روز در سال هشتاد و چهار و اینک لحظه سوم فرارسیده است: سال نود و شش.
درماندگان و بیکاران با آنها که خواستار سبک دیگری از زندگیاند، وحدت کردهاند و نامهای تازهای برای آنان جاذبه ایجاد کرده است. نامهای متعدد که شگفت انگیزترینشان، ایرانیت، سلطنت و پادشاهی است. یکبار دیگر، شبحی از تاریکی به متن یورش برده است. اصولگرایان و اصلاح طلبان را با هم مورد هجوم قرار میدهند. اصل نظام را هدف گرفتهاند. احساس قدرت میکنند و حمایت رسانهها و سیاست مداران غرب به آنها امید میبخشد.
البته از حاشیه آمدگان سالهای هفتاد و شش، هشتاد و چهار، توانستند در متن غلیانی به پا کنند و برای خود مهری ماندگار بر عرصه سیاسی کشور بکوبند. اما از حاشیه آمدگان امروز کمتر ممکن است چنین شانسی داشته باشند. آنها در خیابانهای تهران میچرخند و شعارهای تند میدهند. مردم خیره خیره به آنها مینگرند. به چشمهای مردم اگر خوب نظر کنی، تنها از پلیس ضد شورش نیست که میترسند، از خود این تظاهرکنندگان نیز میترسند. جوانان سادهای که معلوم نیست چطور سازماندهی شدهاند، چطور هماهنگ میشوند، به دقت معلوم نیست خواستشان چیست، معلوم نیست در میدان قدرت چگونه میخواهند خواستشان را تحقق ببخشند. حمایت آشکار ترامپ، نگرانی را بیشتر میکند. احساس سنگین ترس از جنگ است که بر صحنه مستولی میشود نه امید به یک دگرگونی خجسته.
این جوانان بی گناه از حاشیه آمدهاند، اما استعداد آن را ندارند متن را برای مدت زمان کمی هم که شده، گشاده کنند و جایی برای دیده شدن پیدا کنند.
بیم آن میرود که آنچه این روزها جریان دارد به یک خشونت سنگین تبدیل شود. ماجرا از کف خیابانها جمع شود، و بعد یک راه پیمایی وحدت برگزار شود و به همه اعلام شود تمام شد، مردم به خیابان آمدند و ریشه فتنه تازه را درأوردند و مثل همیشه پشت سر نظام یکصدا و یک سخن ایستادهاند. کاش جمهوری اسلامی برای نخستین بار سیاستی تازه در پیش بگیرد. به جای انکه تلاش خود را مصروف آن کند که همه چیز را فوراً از متن آرایش داده شده خود پاک کند، اصل این واقعیت را بپذیرد که متن سیاسیاش با حاشیههای بسیار محاصره شده است. این حاشیهها پتانسیلهای انبار شدهای هستند که میتوانند به هم بپیوندند و برای همه فاجعه بار باشند. باید نورافکنهای صحنه را دو چندان کرد. بگذارید عرصه بیشتر و بیشتر گسترده شود.
صادق باشیم، دست از تبلیغات کلیشه برداریم، اعتراف کنیم که عرصه سیاسی کشور را درست مثل اقلیم این سرزمین پر کردهایم از گسلهای خطرناک. به جای شعارهای مطنطن، راست گو باشیم و شجاعت پذیرش اشتباهات فاحش را داشته باشیم. مشتهای آلوده را بگشاییم، برچسبهای ناروا را از مردان بزرگ و خادم مردم برداریم. آنگاه شاید به این جوانان طغیان کرده نیز بتوان گفت، خشم تان قابل درک است، صبور باشید، اعتماد کنید، در افق چشم اندازی تازه پیداست.
باشد تا هوای این سرزمین از این همه آلودگی پاک شود.
@javadkashi
رویدادهای پس از انتخابات سال هشتاد و هشت، اوج این به حاشیهرانی بود. از کم و کیف آنچه در سال هشتاد و هشت گذشت، بگذریم، اما بخش مهمی از مردم که به میرحسین موسوی رای داده بودند، و نتیجه انتخابات را به هر دلیل نپذیرفته بودند، تحقیر شدند. سالهای سال تحقیر شدند. بازی خورده قلمداد شدند. سالهای سال است که در اندوه حصر رهبران خود سر میکنند و هیچ کس هیچ پاسخی به پرسشهای بی شمار آنان نمیدهد. پس از آن ماجرای تلخ، دمکراسی و دمکراسی خواهی، جاذبه پیشیناش را از دست داد. مردان نامدارش نیز، به حاشیه رفتند و بخش زیادی از حاشیه آمدگان دوباره به حاشیه بازگشتند. بعید دانستند دمکراسی خواهی سرانجامی پیدا کند پس به تدریج از متن بیرون رفتند.
حاصل مدیریت احمدی نژاد نیز به وجهی دیگر واژه عدالت را خالی از جاذبه کرد. به متن آمدگانی که در نتیجه جاذبه عدالت به صحنه آمده بودند، کم کم اطمینان پیدا کردند، عدالتی در کار نیست. داستانی بود که از اساس دروغ بود. آنها باید همچنان در حاشیه تاریک صحنه برای یک لقمه نان تلاشی بی فرجام کنند.
آنچه امروز شاهد آن هستیم یک صحنه غافلگیر کننده دیگر است. یک روز در سال هفتاد و شش احساس غافلگیر شدن کردیم، یک روز در سال هشتاد و چهار و اینک لحظه سوم فرارسیده است: سال نود و شش.
درماندگان و بیکاران با آنها که خواستار سبک دیگری از زندگیاند، وحدت کردهاند و نامهای تازهای برای آنان جاذبه ایجاد کرده است. نامهای متعدد که شگفت انگیزترینشان، ایرانیت، سلطنت و پادشاهی است. یکبار دیگر، شبحی از تاریکی به متن یورش برده است. اصولگرایان و اصلاح طلبان را با هم مورد هجوم قرار میدهند. اصل نظام را هدف گرفتهاند. احساس قدرت میکنند و حمایت رسانهها و سیاست مداران غرب به آنها امید میبخشد.
البته از حاشیه آمدگان سالهای هفتاد و شش، هشتاد و چهار، توانستند در متن غلیانی به پا کنند و برای خود مهری ماندگار بر عرصه سیاسی کشور بکوبند. اما از حاشیه آمدگان امروز کمتر ممکن است چنین شانسی داشته باشند. آنها در خیابانهای تهران میچرخند و شعارهای تند میدهند. مردم خیره خیره به آنها مینگرند. به چشمهای مردم اگر خوب نظر کنی، تنها از پلیس ضد شورش نیست که میترسند، از خود این تظاهرکنندگان نیز میترسند. جوانان سادهای که معلوم نیست چطور سازماندهی شدهاند، چطور هماهنگ میشوند، به دقت معلوم نیست خواستشان چیست، معلوم نیست در میدان قدرت چگونه میخواهند خواستشان را تحقق ببخشند. حمایت آشکار ترامپ، نگرانی را بیشتر میکند. احساس سنگین ترس از جنگ است که بر صحنه مستولی میشود نه امید به یک دگرگونی خجسته.
این جوانان بی گناه از حاشیه آمدهاند، اما استعداد آن را ندارند متن را برای مدت زمان کمی هم که شده، گشاده کنند و جایی برای دیده شدن پیدا کنند.
بیم آن میرود که آنچه این روزها جریان دارد به یک خشونت سنگین تبدیل شود. ماجرا از کف خیابانها جمع شود، و بعد یک راه پیمایی وحدت برگزار شود و به همه اعلام شود تمام شد، مردم به خیابان آمدند و ریشه فتنه تازه را درأوردند و مثل همیشه پشت سر نظام یکصدا و یک سخن ایستادهاند. کاش جمهوری اسلامی برای نخستین بار سیاستی تازه در پیش بگیرد. به جای انکه تلاش خود را مصروف آن کند که همه چیز را فوراً از متن آرایش داده شده خود پاک کند، اصل این واقعیت را بپذیرد که متن سیاسیاش با حاشیههای بسیار محاصره شده است. این حاشیهها پتانسیلهای انبار شدهای هستند که میتوانند به هم بپیوندند و برای همه فاجعه بار باشند. باید نورافکنهای صحنه را دو چندان کرد. بگذارید عرصه بیشتر و بیشتر گسترده شود.
صادق باشیم، دست از تبلیغات کلیشه برداریم، اعتراف کنیم که عرصه سیاسی کشور را درست مثل اقلیم این سرزمین پر کردهایم از گسلهای خطرناک. به جای شعارهای مطنطن، راست گو باشیم و شجاعت پذیرش اشتباهات فاحش را داشته باشیم. مشتهای آلوده را بگشاییم، برچسبهای ناروا را از مردان بزرگ و خادم مردم برداریم. آنگاه شاید به این جوانان طغیان کرده نیز بتوان گفت، خشم تان قابل درک است، صبور باشید، اعتماد کنید، در افق چشم اندازی تازه پیداست.
باشد تا هوای این سرزمین از این همه آلودگی پاک شود.
@javadkashi