فانوس

💢رقص برزیل با شیطان💢4⃣


برزیل مجبور بود کالاهای انگلیسی را فقط به این دلیل که انگلیسی بودند وارد کند. برزیلی ها مجبور بودند که کیف پول وارد کنند در حالی که اصلاً پول کاغذی نداشتند. باید کفش اسکیت روی یخ وارد می کردند که عملاً به درد هیچ کس نمی خورد.


#دیو_رزن
#نشر_اسم

آگاهانه لذت ببریم
🆔 @aut_fanoos

💢 رقص برزیل با شیطان💢3⃣


گرفتن زمین ها و خانه ها، لگدمال کردن حقوق آفریقایی ها و بومی ها، گشودن درها برای چپاول بیگانه، ساخت و سازهای افسار گسیخته در آمازون، حراج فرهنگ برزیل، اعلان پایان فضای عمومی، نظامی کردن شهرها، همه و همه را با قوانین موسوم به "شرایط استثنایی" تسهیل می کنند. درست مثل قوانینی که در تاریخ برای بازی های المپیک تصویب شده و قواعد معمول - و قوانین اساسی- را بلااثر می کند. برای همین شهردارانی مثل مایکل بلومبرگ در نیویورک سیتی و ریچارد دیلی در شیکاگو دو شهری که قله های نوسازی اند به شدت دنبال میزبانی المپیک بودند و باز برای همین لولا (رئیس جمهور وقت برزیل) به سختی تا آخرین روزهای ریاست جمهوری اش با آنها مبارزه کرد. ممکن است در هیاهوی هیجانات المپیک و جام جهانی صدای تصرف زمین ها و خصوصی سازی فضای عمومی شنیده نشود. این اهداف دست روی عمیق ترین و حساس ترین جای تاریخ برزیل گذاشته اند.

#دیو_رزن
#نشر_اسم

اگاهانه لذت ببریم

🆔 @aut_fanoos

💢 رقص برزیل با شیطان 💢 2⃣



رناتو کوسنتینو یکی از اعضای کمیته ی مردمی جام جهانی و المپیک ریو دو ژانیرو نوشته است:
"امروز فقیرترین بخش ریو دو ژانیرو در شهری بی قانون زندگی می کنند. انگار کارتی با لوگوی المپیک قدرت های فوق العاده ای به مقامات شهر داده که می توانند با آن قانون اساسی فدرال، توافقات بین المللی امضا و تصویب شده ی دولت برزیل و توصیه های سازمان ملل متحد را نادیده بگیرند. دولت فدرال تظاهر می کند که این ها را نمی بیند و کمیته ی بین المللی المپیک هیچگاه درباره ی مسئولیت های حقوق بشریِ خشونت هایی که به دست نمایندگان بازی ها اعمال می شود سخن نگفته است... "

#دیو_رزن
#نشر_اسم

آگاهانه لذت ببریم

🆔 @aut_fanoos

💢 رقص برزیل با شیطان 💢 1⃣

مردم فکر می‌کنند جلوی قدرت‌ها ایستادن و حقیقت را گفتن کار راحتی‌ست. اما اگر راحت بود همه می‌کردند. این کتاب از پس این کار بر‌آمده است... این کتاب حقیقت را به قدرت‌هایی می‌گوید که از برزیل تا آمریکا و از فیفا تا کمیته‌ء بین‌المللی المپیک را در اختیار دارند. مثل آپرکات می‌خورد زیر چانه‌تان، سرتان را تکان می‌دهد و می‌آوردش سرجا. توصیه‌ء این کتاب آن‌طور که حقش است، کار من نیست.

نظر "جان کارلوس" برنده ی مدال دو و میدانی المپیک ۱۹۶۸ در مورد کتاب

#دیو_رزن
#نشر_اسم

#معرفی_کتاب
از جام جهانی آگاهانه لذت ببریم.



🆔 @aut_fanoos

♨برندگان مسابقه کتاب‌خوانی خاطرات سفیر به شرح زیر اعلام میگردد:

🔹 خانم فائزه محمودی
🔹 خانم ارمغان سرور
🔹 آقای علی حسینی

❗به علت برابری امتیاز هر ۳ نفر برتر مسابقه، این ۳ نفر به‌صورت مشترک برنده جایزه این مسابقه هستند و جایزه یکسانی به آن‌ها تعلق خواهد گرفت.

🔻جوایز این عزیزان نیز با هماهنگی صورت گرفته، در روزهای آتی به آنان اهدا خواهد‌شد.

🔸 همواره میتوانید انتقادات و پیشنهادات خودتون رو از طریق آیدی زیر با ما در میون بذارید.
➡️ @Contact_fanoos

🆔 @aut_fanoos

🔸 لینک شرکت در مسابقه‌ ی کتاب‌خوانی خاطرات سفیر نه یک‌بار بلکه دوبار برای ثبت‌ نام کنندگان ارسال شد... عااره خلاصه اینجوریاس :))
با این وجود اگر باز هم ایمیلی دریافت نکردید با آیدی زیر در ارتباط باشید:
🔻 @Contact_fanoos

🔸 پنجشنبه 24 خرداد، ساعت 22:30 تا 22:40 میتوانید در مسابقه شرکت کنید‌.

🔸 نتایج مسابقه هم از طریق کانال اطلاع‌رسانی خواهد شد.
🆔 @aut_fanoos

💢 سه دیدار 💢

🔻 روح الله صدای مويه‌ی خواهرانِ خويش را، كه از راه دورِ دور شنيد، آهسته گفت: "مرا ببخشيد، در خانه‌ی ما انگار كه باز كسی بار سفر بسته است و من بايد كه در ركاب او باشم... بازمی گردم." و برخاست و به سر دوان كوچه باغ های خلوت مملو از گريه‌ی خمين را پيمود و زمين خورد و برخاست و زمين خورد و برخاست و باز دويد در رگ های كم تپشِ كوچه ها و نفس زنان، عرق ريزان، دعاخوانان، خداخداكنان به خانه رسيد؛ خانه ای كه ديگر به راستی كلبه‌ی احزان بود بي وعده‌ی گلستان.
_ چه شده عمو قنبر؟ چه كسي اسبش را زين كرده است؟
_ صبور باشيد آقا... حاجيه بانو گرفتار شده است اما هنوز بيدارند و هشيار و چند بار شما را صدا كرده اند و ما سه سوار فرستاديم تا شما را بيابند و بنشانند و بياورند و شما به خود آمديد بی سوار، و بشتابيد كه وقت تنگ است."
و مشهدی قنبر پير همچنان می‌گفت كه روح الله بالای سر مادر نشسته بود و دستی را بالش كرده بود زير سر مادر و او را كمی بلند كرده بود تا بنشاند.
و مادر، عجب نگاهي مي كرد به اين پسر، كه با اين نگاه فريادكنان _ بی‌صدا _ می‌گفت: خلاف گفتم كه همه‌ی فرزندانم را به يك اندازه می‌خواهم، كه خدا نخواست كه عادل باشم و مهرم را بالمناصفه قسمت كنم كه تو بی آنكه بدانم چرا، عزيزتر از ديگرانی و تنها نگاه توست كه به من می‌گويد: "آرام بخواب كه خوابی طولانی و شيرين در پيش خواهی داشت و آن گاه بيداریِ يكپارچه شادی و لذتی كه سهم مادرانی چون مادر روح الله است" و حال دست هايت را به دستم بده تا گرمای آن ها را احساس كنم و بميرم تا بی پناه و بی تكيه گاه نمرده باشم...
🔻 روح الله دست هايش را به مادر سپرد و ديد كه دستی عظيم از بالای بالا، سقف آسمان را شكافت و سقف خانه را، و مادر را چون پری نرم و سپيد و سبك برداشت و بالا برد...
،
📌سه ديدار با مردی كه از فراسوی باور ما می آمد

🖋 اثر #نادر_ابراهيمی
انتشارات سوره مهر

🆔 @aut_fanoos

💢 ماه رمضان در زمانه قاجار 💢

🔻به جز مقدسینی که قبل از افطار راهی مسجد می‌شدند و آنها که دم صبح هم همین کار را می‌کردند، دسته سومی هم بودند که شب را به قمار صبح می‌کردند و می‌گفتند اگر به این سرگرمی مشغول نشوند، ناچارند بخوابند و روز دیگر خواب نمی‌روند و روزه برای آنها مشکل خواهد شد.

🔻این دسته بیشتر اعیان زادگان بودند ولی در هر حال روزه را می گرفتند، چون اگر نمی‌گرفتند، در خانه خودشان هم، جا نداشتند.

🔻مرحوم «احمد منشور» می‌گفت با «برادرم موقر» در مجلس قمار تا صبح مشغول شدیم چون به سحری نرسیدیم روزه را خورده بعد به منزل آمدیم خبر روزه خوری ما زودتر از خودمان به منزل رسیده بود همینکه وارد شدیم مادرم از ما رو گرفت.
چند روز با ما مثل جذامی‌ها رفتار می‌کردند قدغن شده بود نوکرها به ما نزدیک شوند. غذایی اگر می‌آوردند، در اتاق می‌گذاشتد و فرار می‌کردند. ظرف‌های غذای مارا علی حده در حضور ما کنار حوض، خاک‌مال می‌کردند تا بالاخره با وساطت برادر بزرگتر مارا توبه دادند و دوباره به عضویت خانه پذیرفتند.

🔻برای خوردن روزه نیاز بود که طبیبی تصدیق مرض بدهد، اطبای آن دوره حتی اطبای یهودی ولو برای روزه خوری هم احترام تصدیق خود را داشتند و تصدیق دروغ نمی‌دادند.

🔻محال بود وقت افطار صدای فقیری از کوچه بلند شود و چندین نفر داوطلب به سمتش نروند.
در این ماه کار تعطیل می‌شد و مردم به عبادت مشغول می‌شدند. طلبکار، سر وقت بدهکار نمی‌رفت. ادارات دولتی باز بود اما کسی مراجعه نمی‌کرد. مرافعه شرعی در دفتر علما متوقف می‌شد. محصلین دیوانی به سراغ مطالبه بدهکاری نمی‌رفتند.

🔻در خانه‌ها کسی به نوکرها امر و نهی نمی‌کرد. اگر بنایی نیمه‌تمام بود صاحب کار، بیش از نصفِ روز کار نمی‌کشید اما اجرت روز کامل را میداد.
خلاصه اینکه مردم در همه چیز رعایت یکدیگر را می‌کردند.

📌#شرح_زندگانی_من
🖊 اثر #عبدالله_مستوفی

🆔 @aut_fanoos

💢 اردوگاه اطفال 💢

غروب‌های ماه رمضان شکم‌هایمان به قاروقور می‌افتاد. فضای خفه‌کننده‌ی آسایشگاه در آن خرداد گرم امانمان را می‌برید و برای تنفس هوای آزاد می‌رفتیم سرهایمان را می‌گرفتیم روی نرده‌های آسایشگاه.
یک روز از پنجره پشت آسایشگاه منظره‌ی جالبی از روزه‌داری دو نگهبان بعثي دیدم. نزدیک غروب، توی محوطه خلوت با چند قلوه‌سنگ اجاق کوچکی درست کردند و آتشی افروختند. درحالی‌که تفنگ‌هایشان را گوشه‌ای گذاشته بودند، یکی‌شان ماهی‌تابه‌ی سیاهی آورد گذاشت روی سه‌پایه‌ی سنگی و آن یکی چند گوجهء سرخ و درشت را خُرد کرد توی ماهی‌تابه. نفر اول از قوطی کوچکی روغن ریخت و چند تخم‌مرغ هم اضافه کرد. این‌طرف پنجره دهان من آب افتاد و گرسنه‌تر شدم. املت سربازها آماده شده بود و آن‌ها در انتظار صدای «توپ افطار» بودند که به رسم عراقی‌ها نشانة رسیدن وقت گشودن روزه بود. صدای شلیک توپ افطار که از بلندگو شنیده شد، دو سرباز اول با آتش زیرِ ماهی‌تابه هر نفر سیگاری گیراند و با ولع شروع کردند به پک زدن. بعد از کشیدن سیگار رفتند سراغ املت‌ها و من برگشتم که به صف نماز جماعت برسم. چند لحظه بعد، زندانی و زندانبان مشغول خوردن افطار بودند.
#اردوگاه_اطفال

🖊 نویسنده: #احمد_یوسف_زاده
📌 #خاطرات_خودنوشت
📌 #یادداشت
📌 #دورهمی

🆔 @aut_fanoos

🔶 بچه‌های گروه علمی فرهنگی فانوس همواره ثابت کرده‌اند که می‌شود هم کار علمی کرد و هم دغدغه‌مند برای ارزش‌ها تلاش‌کرد.

🔶 تبریک خود را به برادران آقاجانی و سلمانی و خواهران دهقان و سرافزار به مناسبت ارشد مستقیم دانشگاه شریف اعلام میداریم.

🔶 آرزوی ماست که همه‌ی دوستان بتوانند با موفقیت در راستای اعتلای کشور گام‌بردارند.

🆔 @aut_fanoos

🔶 خاطرات یک دختر ایرانی که برای ادامه تحصیل به فرانسه می رود...

🔸 لازم به ذکر است این کتاب با بیش از ۳۰ درصد تخفیف در دفتر فانوس ، برای دوستانی که مایل هستند در مسابقه شرکت کنند، به فروش می رسد.

🔵 قسمتی کوچک از متن کتاب :

و من شدم «ایران»! من باید پاسخگوی همه نقاط قوت و ضعف ایران می بودم. انگار من مسئول همه شرایط و وقایع بودم . چاره ای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم. من ناخواسته واسطه انتقال بخشی از اطلاعات شده بودم و این فرصتی بود تا آن طور که باید و شاید وظیفه ام را انجام دهم. تصمیم گرفته شده بود! من سفیر ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش ...

🆔 @aut_fanoos