✅امروز روز جهانی بهداشت عادت ماهانه است. عادت ماهانه یکی از تابوهای بیاساسی ست که در جامعه ما رواج دارد. ممنوعیتهای دینی برای زنان در هنگام عادت ماهانه و سنتهای نادرست موجب میشود بسیار از دختران آموزش مناسبی برای روبهرو شدن با این امر طبیعی بدن نبینند.
در رمان «روزگار شیرین» که سرگذشت زنی به نام شیرین است بلوغ و عادت ماهانه او را توضیح داده بودم که یک جمله را حذف کردند. بخشی از رمان را میآورد و جملهی حذف شده را داخل پرانتز میگذارم به نظر من حذف آن ضرورتی نداشت. خودم خودسانسوری کرده بودم و «پستان» را سینه نوشتم.
📌«لیلی هرچند فقط چهار سال از شیرین بزرگتر بود و فقط چهار سال زودتر از او سینههایاش به خارش افتاد و دو جوش سرخ روی آن نمایان شد و بیرون زد (و فقط چهار سال زودتر لکهی خون دید و وحشت کرد) اما شیرین لیلی را داشت که همهی اینها را برای او توضیح دهد و لیلی کسی را نداشت. آجی پس از مرگ عروساش گوشهگیر شده بود زیر درخت سنجد مینشست و بافتنی میبافت از آقاجان هم که نمیشد این سوالها را کرد برای همین لیلی زنشدن را به تنهایی و سختی تجربه کرد و از سر گذراند و حساش به شیرین نه حس خواهر بزرگتر که حس مادرانه بود. حسی که در شیرین متقابل نبود. شیرین از همان روزها که لیلی به او گفته بود اگر این روزها و هفتهها «لکه» دید نگران نشود به او گفته بود: «ادای آدم بزرگها را درنیار» اما وقتی «لکه» دیده بود به لیلی که بزرگتر بود و این چیزها سرش میشد حسودیاش شده بود و همان روزها بود که سر و کلهی آقای سهرابی هم پیدایاش شد. »
📚روزگارِ شیرین، صفحهی ۷۶
❌بخشهای حذف شدهی روزگار شیرین.
✍🏽نویسنده: مصطفی عزیزی
📍ناشر: ایران، انتشارات علم، ۱۳۹۶
☎️02166412358
✍🏽 @azizimostafa
در رمان «روزگار شیرین» که سرگذشت زنی به نام شیرین است بلوغ و عادت ماهانه او را توضیح داده بودم که یک جمله را حذف کردند. بخشی از رمان را میآورد و جملهی حذف شده را داخل پرانتز میگذارم به نظر من حذف آن ضرورتی نداشت. خودم خودسانسوری کرده بودم و «پستان» را سینه نوشتم.
📌«لیلی هرچند فقط چهار سال از شیرین بزرگتر بود و فقط چهار سال زودتر از او سینههایاش به خارش افتاد و دو جوش سرخ روی آن نمایان شد و بیرون زد (و فقط چهار سال زودتر لکهی خون دید و وحشت کرد) اما شیرین لیلی را داشت که همهی اینها را برای او توضیح دهد و لیلی کسی را نداشت. آجی پس از مرگ عروساش گوشهگیر شده بود زیر درخت سنجد مینشست و بافتنی میبافت از آقاجان هم که نمیشد این سوالها را کرد برای همین لیلی زنشدن را به تنهایی و سختی تجربه کرد و از سر گذراند و حساش به شیرین نه حس خواهر بزرگتر که حس مادرانه بود. حسی که در شیرین متقابل نبود. شیرین از همان روزها که لیلی به او گفته بود اگر این روزها و هفتهها «لکه» دید نگران نشود به او گفته بود: «ادای آدم بزرگها را درنیار» اما وقتی «لکه» دیده بود به لیلی که بزرگتر بود و این چیزها سرش میشد حسودیاش شده بود و همان روزها بود که سر و کلهی آقای سهرابی هم پیدایاش شد. »
📚روزگارِ شیرین، صفحهی ۷۶
❌بخشهای حذف شدهی روزگار شیرین.
✍🏽نویسنده: مصطفی عزیزی
📍ناشر: ایران، انتشارات علم، ۱۳۹۶
☎️02166412358
✍🏽 @azizimostafa