[ @bacheshatty ]
گاهی وقتا دوست داری حرفایی بزنی ... ناگفته های دلتو بریزی روی دایره ، اما یا حیا و خجالت و شرم جلوی زبونت رو میگیره یا بغض راه گلوت رو ، خفه می شی و به لکنت می افتی...
اما گاهی گفتن یه سری حرفها مثل ریختن آب بر آتشه ، وقتی بگی خلاص می شی ، آروم و قرار می گیری و نفست به راحتی دم و بازدم میشه!
اصلا انگار باری از دوشت برداشته می شه...
مثل حسین پناهی عزیز و مرحوم جائی که گفت :
مادر ، این من بودم که اون شب شیربرنج سحریتو خوردم...
یادمه سالها پیش روی شعری با عنوان "اعترافات" کار می کردم ، هر چه کردم نتونستم سرو تهشو هم بیارم ، به یه جور گسستگی و ناپیوستگی حاد مبتلا شدم...
اینهو فیلمای توی تلوزیون هی می نوشتم ، پاره میکردم ، مچاله می کردم و می انداختم سطل آشغال...
دورو برم پر از کاغذهای مچاله شده بود اما اون شعر هرگز به سرانجام نرسید و زاده نشد ، از تو چه پنهون خودم هم پِیِش رو نگرفتم!
چراشو هیچوقت نفهمیدم شاید اعتراف برای من خیلی بزرگتر و فراتر از یک شعر ، یک کاغذ یا حتی نوشتن بود...
یادمه اول راهنمایی بودم ، با یه تکه کاغذ کوچیک مچاله که توی دهنم حسابی خیسش کرده بودم و لوله خوکار ، شلیککردم پَسِ گردن معلم فارسی ، وقتی برگشت با چهره ای عصبانی و برافروخته گفت کی بود؟ ها؟!
هیچکس متوجه کار من نشده بود ، کسی جواب نداد اونهم سه نفر میز اول ک منم جزوشون بودم (توی اون مقطع بچه زرنگبودم و نیمکت جلو می نشستم! ) کشوند دفتر مدرسه، هر سه کتک مفصلی خوردیم اما من از اعتراف فرار کردم و مدام میگفتم من نبودم ، نمی دونم هم کی بود!!
مدیر ی خطکش روی انگشتام میزد ، ی سیلی زیر گوشم میگفت بگو من بودم ، لجش درومده بود از سکوت من ، ولی من فقط سکوت می کردم...خسته شد شاید هم دلش سوخت و رهام کرد ، نهایتاً اعتراف نکردم ، دهن وا نکردم....
جای سیلی هاش روی صورتم موند اما اون شب ، توی خونه جلوی بابام هم به سیلی خوردن توی مدرسه اعتراف نکردم!!
نمیدونم چه حکمتی داره این طفره رفتن و لب وانکردن هام ، این لجاجت از بیان شرح ماوقع ، بعضی رفقا میگن دهنت قرصه!
همه اینها به کنار ، یه دلشوره ی عظیم و عمیق اما منو همیشه می ترسونه...
این که این آدم دهن قرص ،این پر ادعا و نامُعترف ، این کسی که مَنم مَنم هاش رو با غرور بیان میکنه ، فردای قیامت وقتی پرده ها افتاد و اعمال هر کس در صورتش نمایان شد چطور میخواد به این خصلتش مباهات کنه و بگه من دهن قرصم!
چطور می خواد پاسخ سرکشی ها و ناشکری هاشو بده؟
چطور میخواد جواب اعمالشو بده.....
قربون خدا برم که منتظر اعتراف هیچ بنده ای نمی مونه ....
یا رب ، من لی غیرک....
مناجات حضرت علی (ع) بهترین زبان گویاست:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا! برای روزی که نه مال سود میبخشد و نه فرزندان...
برای روزی که جز به سوی خدا رفتن با قلبی پاک و خالی از شرک و آز و کینه، سود بخشی نیست...
از تو امان می خواهم و ایمنی میطلبم.
خدایا! برای روزی که ستمگر به پشیمانی انگشت می خاید و دریغ عصیانش را می خورد...
به تو پناه می آورم و از تو امان می خواهم.
خدایا! برای روزی که پرده ها فرو می افتد و گناه در چهره ها نمایان می شود و موها ریسمان پاها می گردد...
از تو امان می خواهم و ایمنی میطلبم
#فؤاد_سلمانی_زاده 🖋
🆔@bacheshatty
گاهی وقتا دوست داری حرفایی بزنی ... ناگفته های دلتو بریزی روی دایره ، اما یا حیا و خجالت و شرم جلوی زبونت رو میگیره یا بغض راه گلوت رو ، خفه می شی و به لکنت می افتی...
اما گاهی گفتن یه سری حرفها مثل ریختن آب بر آتشه ، وقتی بگی خلاص می شی ، آروم و قرار می گیری و نفست به راحتی دم و بازدم میشه!
اصلا انگار باری از دوشت برداشته می شه...
مثل حسین پناهی عزیز و مرحوم جائی که گفت :
مادر ، این من بودم که اون شب شیربرنج سحریتو خوردم...
یادمه سالها پیش روی شعری با عنوان "اعترافات" کار می کردم ، هر چه کردم نتونستم سرو تهشو هم بیارم ، به یه جور گسستگی و ناپیوستگی حاد مبتلا شدم...
اینهو فیلمای توی تلوزیون هی می نوشتم ، پاره میکردم ، مچاله می کردم و می انداختم سطل آشغال...
دورو برم پر از کاغذهای مچاله شده بود اما اون شعر هرگز به سرانجام نرسید و زاده نشد ، از تو چه پنهون خودم هم پِیِش رو نگرفتم!
چراشو هیچوقت نفهمیدم شاید اعتراف برای من خیلی بزرگتر و فراتر از یک شعر ، یک کاغذ یا حتی نوشتن بود...
یادمه اول راهنمایی بودم ، با یه تکه کاغذ کوچیک مچاله که توی دهنم حسابی خیسش کرده بودم و لوله خوکار ، شلیککردم پَسِ گردن معلم فارسی ، وقتی برگشت با چهره ای عصبانی و برافروخته گفت کی بود؟ ها؟!
هیچکس متوجه کار من نشده بود ، کسی جواب نداد اونهم سه نفر میز اول ک منم جزوشون بودم (توی اون مقطع بچه زرنگبودم و نیمکت جلو می نشستم! ) کشوند دفتر مدرسه، هر سه کتک مفصلی خوردیم اما من از اعتراف فرار کردم و مدام میگفتم من نبودم ، نمی دونم هم کی بود!!
مدیر ی خطکش روی انگشتام میزد ، ی سیلی زیر گوشم میگفت بگو من بودم ، لجش درومده بود از سکوت من ، ولی من فقط سکوت می کردم...خسته شد شاید هم دلش سوخت و رهام کرد ، نهایتاً اعتراف نکردم ، دهن وا نکردم....
جای سیلی هاش روی صورتم موند اما اون شب ، توی خونه جلوی بابام هم به سیلی خوردن توی مدرسه اعتراف نکردم!!
نمیدونم چه حکمتی داره این طفره رفتن و لب وانکردن هام ، این لجاجت از بیان شرح ماوقع ، بعضی رفقا میگن دهنت قرصه!
همه اینها به کنار ، یه دلشوره ی عظیم و عمیق اما منو همیشه می ترسونه...
این که این آدم دهن قرص ،این پر ادعا و نامُعترف ، این کسی که مَنم مَنم هاش رو با غرور بیان میکنه ، فردای قیامت وقتی پرده ها افتاد و اعمال هر کس در صورتش نمایان شد چطور میخواد به این خصلتش مباهات کنه و بگه من دهن قرصم!
چطور می خواد پاسخ سرکشی ها و ناشکری هاشو بده؟
چطور میخواد جواب اعمالشو بده.....
قربون خدا برم که منتظر اعتراف هیچ بنده ای نمی مونه ....
یا رب ، من لی غیرک....
مناجات حضرت علی (ع) بهترین زبان گویاست:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا! برای روزی که نه مال سود میبخشد و نه فرزندان...
برای روزی که جز به سوی خدا رفتن با قلبی پاک و خالی از شرک و آز و کینه، سود بخشی نیست...
از تو امان می خواهم و ایمنی میطلبم.
خدایا! برای روزی که ستمگر به پشیمانی انگشت می خاید و دریغ عصیانش را می خورد...
به تو پناه می آورم و از تو امان می خواهم.
خدایا! برای روزی که پرده ها فرو می افتد و گناه در چهره ها نمایان می شود و موها ریسمان پاها می گردد...
از تو امان می خواهم و ایمنی میطلبم
#فؤاد_سلمانی_زاده 🖋
🆔@bacheshatty