[ @bacheshatty ]
شایدبعدازاین دیگه هیچوقت نوشته هام و روکاغذنیارم...
میدونی...اخه خودمم خسته شدم...خسته شدم ازغمی که تویه نوشته هام فریادمیزنه...
ازاینکه خاطراتتومرورکنم و هی بنویسم و بنویسم..همه بخونن...
همه ببینن جزتویه لنتی...
ببین من به هرچیزی که اذیتم کنه میگم لنتی...
به هرچیزی که باعث بشه ساعت هادرگیرش باشم میگم لنتی...
ولی لنتی بودن توفرق میکنه چون باعث بی خوابیامی باعث این نسخه های پراز دردی ...این نسخه های پرازقرص خواب ،قرص اعصاب...
من هرچیزی که برام لنتی باشه رو کنارمیزارم بدونه اینکه اتفاقی بیوفته...
ولی من...نمیتونم...
نمیتونم توروکنار بزارم..چون تومنی...نه تومن نیستی چون اگه تو من بودی هیچوقت من و ول نمیکردی و تونمیشدی...
نه بازم اشتباه گفتم...
ببین بزارراحت تربگم تو یه تیکه ازوجوده منی...
نمیتونم کنارت بزارم چون یه تیکه ازمنی نباشی من نابودمیشم...
ببین تو لنتی ترین لنتیه ممکنی چون من زیادی درگیرتم...بخاطرتو شبابی خوابم...پرازحرصم ...پرازبغضم...
تولنتی ترازاونی هستی که بشه باکلمات بیانش کرد...
ببین من نمیتونم ننویسم...
هنوزحرف دارم خیلی...
هنوز بایداین خودکاروبگیرم بین انگشتام به جای انگشتات...
بنویسم از نبودنات تاارومم کنه تایادم بره تورو همون خیابون دمه اون کافی شاپ دست تودسته کسی دیدم که همرنگ همون شال گردن دورگردنش بود...
که یادم بره دیگه هیچوقت دراون مدرسه نمیای و کنار جوب واینمیسی.... نیستی...نیستی...
اره من بازم بایدبنویسم...
بنویسم که دق نکنم...
که نابودترنشم...
میشه بخونی نوشته هامو...میشه؟
#دیناگودرزی🖋
#کلام_فواد_سلمانی_زاده 🎤
#کاری_از_دفتر_روی_رد_رویاها 🎧
🆔@bacheshatty💙
https://t.me/bacheshaty/62
شایدبعدازاین دیگه هیچوقت نوشته هام و روکاغذنیارم...
میدونی...اخه خودمم خسته شدم...خسته شدم ازغمی که تویه نوشته هام فریادمیزنه...
ازاینکه خاطراتتومرورکنم و هی بنویسم و بنویسم..همه بخونن...
همه ببینن جزتویه لنتی...
ببین من به هرچیزی که اذیتم کنه میگم لنتی...
به هرچیزی که باعث بشه ساعت هادرگیرش باشم میگم لنتی...
ولی لنتی بودن توفرق میکنه چون باعث بی خوابیامی باعث این نسخه های پراز دردی ...این نسخه های پرازقرص خواب ،قرص اعصاب...
من هرچیزی که برام لنتی باشه رو کنارمیزارم بدونه اینکه اتفاقی بیوفته...
ولی من...نمیتونم...
نمیتونم توروکنار بزارم..چون تومنی...نه تومن نیستی چون اگه تو من بودی هیچوقت من و ول نمیکردی و تونمیشدی...
نه بازم اشتباه گفتم...
ببین بزارراحت تربگم تو یه تیکه ازوجوده منی...
نمیتونم کنارت بزارم چون یه تیکه ازمنی نباشی من نابودمیشم...
ببین تو لنتی ترین لنتیه ممکنی چون من زیادی درگیرتم...بخاطرتو شبابی خوابم...پرازحرصم ...پرازبغضم...
تولنتی ترازاونی هستی که بشه باکلمات بیانش کرد...
ببین من نمیتونم ننویسم...
هنوزحرف دارم خیلی...
هنوز بایداین خودکاروبگیرم بین انگشتام به جای انگشتات...
بنویسم از نبودنات تاارومم کنه تایادم بره تورو همون خیابون دمه اون کافی شاپ دست تودسته کسی دیدم که همرنگ همون شال گردن دورگردنش بود...
که یادم بره دیگه هیچوقت دراون مدرسه نمیای و کنار جوب واینمیسی.... نیستی...نیستی...
اره من بازم بایدبنویسم...
بنویسم که دق نکنم...
که نابودترنشم...
میشه بخونی نوشته هامو...میشه؟
#دیناگودرزی🖋
#کلام_فواد_سلمانی_زاده 🎤
#کاری_از_دفتر_روی_رد_رویاها 🎧
🆔@bacheshatty💙
https://t.me/bacheshaty/62