💙 @bacheshatty 💙
تمام نبودن ها و دلتنگی های یه نفر میتونه چقدر باشه ؟!
تمام بغض ها و اشکای هرشبش رو که جمع کنی
چقدر میشه ؟!
شکستن تمام قلب یه نفر..
چقدر میشه ؟!
نابود کردن زندگی..
نابود کردن یه آینده..
چقدر ؟!
همشو بذار بغل هم..
همه این چقدر هارو بذار کنار هم
با هم جمعشون کن
ضربشون کن تو بیشترین عددی که تو ذهنته..!
جوابش یه درصد از دلتنگی های منم نمیشه..!!
باید یاد بگیری یه وقتایی تو رویا زندگی کنی..
شاید رویای آینده..
ولی این روزا از همه بیشتر آیندم شبیه گذشتمه..
هر جوری که فکر میکنم
از هر دری که میرم
هرجای این شهر که پامو میزارم
یه چیزی منو یاد تو میندازه
ولی تو یاد من نمیوفتی..
اخه..
اخه دیگه الان اون دلبر جدیده اومده و دیگه..
دیگه حتی فرصت نمیشه به گذشتت فکر کنی..
گذشته ای که با من ساختی
و
اینده ای که سهم اون شد..
سهم من از داشتنت فقط تیکه های همون اهنگه بود..
چی میگفت..!؟
اها یادم اومد
میشه با من بخونیش؟! :
"وَقتی زَمین ناز تو را دَر آسمان ها میکشید"
"وَقتی عَطش طعم تو را با اَشک هایم می چشید
"مَن عاشِق چَشمَت شُدم"
"نه عَقل بود و نه دِلی"
"چیزی نمیدانم از این"
"دیوانِگی و عاقِلی.."
بهم میگن نگم از دلتنگی..
نگم از روزایی که با تو شب شد و
حالا شبایی که بی تو صبح نمیشه...
چند ساعتی تا شب مونده ها
ولی فکر کنم من هنوز گیر کردم تو اون روز..
دیگه فرقی نداره روز یا شب..!
انگار گیر کردم تو این دنیا..
وقتی اومدم اینجا
قلب داشتم
دست داشتم
پا داشتم..
اما الان..!
قلبمو که با خودت بردی
دست و پا داشتن هم دیگه
فایده ای نداره واسم
وقتی دستاتو ندارم که چفت بشه تو دستام و
پا به پای هم قدم بزنیم...
به قول علیرضای تو داستان :
"دِلتَنگ که باشی"
"دیگه غَذا نمیخوری"
"اصا گُشنه نمیشی"
"فقط اُمید میخوری"
"اُمید.."
#مهران_بهرام 🖊
#کلام_فواد_سلمانی_زاده 🎤
#همراه_با_سرماخوردگی_گلودرد_تب💉😷😔
#کاری_از_دفتر_روی_رد_رویاها 🎧
🆔@bacheshatty
https://t.me/bacheshaty/63
تمام نبودن ها و دلتنگی های یه نفر میتونه چقدر باشه ؟!
تمام بغض ها و اشکای هرشبش رو که جمع کنی
چقدر میشه ؟!
شکستن تمام قلب یه نفر..
چقدر میشه ؟!
نابود کردن زندگی..
نابود کردن یه آینده..
چقدر ؟!
همشو بذار بغل هم..
همه این چقدر هارو بذار کنار هم
با هم جمعشون کن
ضربشون کن تو بیشترین عددی که تو ذهنته..!
جوابش یه درصد از دلتنگی های منم نمیشه..!!
باید یاد بگیری یه وقتایی تو رویا زندگی کنی..
شاید رویای آینده..
ولی این روزا از همه بیشتر آیندم شبیه گذشتمه..
هر جوری که فکر میکنم
از هر دری که میرم
هرجای این شهر که پامو میزارم
یه چیزی منو یاد تو میندازه
ولی تو یاد من نمیوفتی..
اخه..
اخه دیگه الان اون دلبر جدیده اومده و دیگه..
دیگه حتی فرصت نمیشه به گذشتت فکر کنی..
گذشته ای که با من ساختی
و
اینده ای که سهم اون شد..
سهم من از داشتنت فقط تیکه های همون اهنگه بود..
چی میگفت..!؟
اها یادم اومد
میشه با من بخونیش؟! :
"وَقتی زَمین ناز تو را دَر آسمان ها میکشید"
"وَقتی عَطش طعم تو را با اَشک هایم می چشید
"مَن عاشِق چَشمَت شُدم"
"نه عَقل بود و نه دِلی"
"چیزی نمیدانم از این"
"دیوانِگی و عاقِلی.."
بهم میگن نگم از دلتنگی..
نگم از روزایی که با تو شب شد و
حالا شبایی که بی تو صبح نمیشه...
چند ساعتی تا شب مونده ها
ولی فکر کنم من هنوز گیر کردم تو اون روز..
دیگه فرقی نداره روز یا شب..!
انگار گیر کردم تو این دنیا..
وقتی اومدم اینجا
قلب داشتم
دست داشتم
پا داشتم..
اما الان..!
قلبمو که با خودت بردی
دست و پا داشتن هم دیگه
فایده ای نداره واسم
وقتی دستاتو ندارم که چفت بشه تو دستام و
پا به پای هم قدم بزنیم...
به قول علیرضای تو داستان :
"دِلتَنگ که باشی"
"دیگه غَذا نمیخوری"
"اصا گُشنه نمیشی"
"فقط اُمید میخوری"
"اُمید.."
#مهران_بهرام 🖊
#کلام_فواد_سلمانی_زاده 🎤
#همراه_با_سرماخوردگی_گلودرد_تب💉😷😔
#کاری_از_دفتر_روی_رد_رویاها 🎧
🆔@bacheshatty
https://t.me/bacheshaty/63