چشامو باز کردم ،دیدم من موندم و من .منی که دارم دست و پا میزنم واسه فراموش کردن ، دست و پا میزنم واسه برگردوندن خودم به حالت عادی ،دست و پا میزنم واسه جمع و جور کردن ریز خورده های قلبم و چسبوندشون کنار هم با چسب سه قلو .چشم باز کردن دیدم همه چی خراب شده ، همه اون پلایی که آجر به آجرشونو خودم تنهایی روی هم گذاشته بودم تا بتونم از این گودال هایی که سر راهم بود رد شم .تا بیام اونجایی که تو هستی ، تا بقیه راهو باهم بریم .منی که فکر میکردم قرار واسه هم باشیم ، واسه هم زندگی کنیم و بمیریم.منی که فکر میکردم من و تو یه تیمیم. منی که نمیدونستم خیلی وقته هوای رفتن زده به سرت .
_برسومه