[اما من دل بر نداشتم، غیر تو دلبر نداشتم]
دلبر نگاشو میده به شهر زیر پاشو و من میشینم تَنگش و حواسم هست فاصلم باهاش کم نشه که می دونم منِ نابلد ، جنبه ی این نزدیکی رو ندارم.
صداش میزنم :
ـ دلبر؟
نگاشو میده به من و لبهاش کش اومده و چشماش می خنده و می گه:
ـ جانم؟
من کسی رو نشده صدا کنم، بگه جانم؛ اون میگه. قشنگ میگه. جانم گفتنش شاپرک میشه زیر پوستم و از شوق و ذوق پرپر میزنه.
ـ این شب و شهر و تو ، میشین اون سیبی ک ممنوعه ست.
نگام گیر می کنه تو چشماش و نگاش یه جوری نیست؟
لبامو میکشم تو دهنم و پشیمون نیستم.
ـ نگاتو ک می دوزی تو چشمام ، فقط یه چیز تو ذهنم جولون میده ؛ ولش نکن، قطعش نکن این اتصالو.
می خندم و خندم می خندونتش و شهر رومون لبخند می زنه.
دلبر نگاشو میده به شهر زیر پاشو و من میشینم تَنگش و حواسم هست فاصلم باهاش کم نشه که می دونم منِ نابلد ، جنبه ی این نزدیکی رو ندارم.
صداش میزنم :
ـ دلبر؟
نگاشو میده به من و لبهاش کش اومده و چشماش می خنده و می گه:
ـ جانم؟
من کسی رو نشده صدا کنم، بگه جانم؛ اون میگه. قشنگ میگه. جانم گفتنش شاپرک میشه زیر پوستم و از شوق و ذوق پرپر میزنه.
ـ این شب و شهر و تو ، میشین اون سیبی ک ممنوعه ست.
نگام گیر می کنه تو چشماش و نگاش یه جوری نیست؟
لبامو میکشم تو دهنم و پشیمون نیستم.
ـ نگاتو ک می دوزی تو چشمام ، فقط یه چیز تو ذهنم جولون میده ؛ ولش نکن، قطعش نکن این اتصالو.
می خندم و خندم می خندونتش و شهر رومون لبخند می زنه.