سال هزار و سیصد و بی عشق گم شدن
سال هزار و سیصد و اندوه و گریه بود
جغرافیام وحشت تلخ اتاق گاز
تاریخ، وقت حسرت انبوه و گریه بود
وقتی به من رسید که جانی نمانده بود
وقتی به من رسید که جانم مُچاله بود
در من هزار جغد بدآهنگ لانه داشت
جانم هزار و سیصد و اندوهساله بود
جانم تباه بود و جوانیم تیره بود
وقتی به من رسید که چیزی نمانده بود
چنگ جهان چرک و چروکم به چیرگی
جان مرا به لب، نه! به پلکم رسانده بود
دیوار بود و چاله و دیوار بود و چاه
نفی بلده شده بودم به بیکسیم
جایی، کسی نبود بگوید: "صبور باش!"
جایی، کسی نبود در این دوزخ جحیم
بن بست، قاطعیت بیخدشه داشت، من
مذبوحِ چِزّ و پر زنِ پابسته بودمش
دنیا به پوزخند کریهی، نشسته بود
با فالهای شوم و اشارات مبهمش
دیوار، نردبام بلند سقوط بود
هر بار تا میانه که رفتم سقوط کرد
اینقدر دست و پا نزن آقای محترم!
اینقدر روی تیغهی خنجر نگرد، مرد!
🔸️🔸️🔸️
از آسمان،... بهشت،... بگو از کجا رسید؟
این نور بیتلاطمِ بی اذیت شریف
این آیههای خط به خط آرامش، این عقیق
انجیل بیمجادله، این مصحف عفیف
سال هزار و سیصد و آرامش آمده
جانم، هزار قُمری آواز خوان شده
جانم که در جنازهی پیرم مچاله بود
حالا دوباره در تن سبزم، جوان شده.
#بهمن_برهمن
#مهدی_نوربخش
#چهارپاره_ها
#عاشقانه_ها
|
@biparvayee2 |💖💝✒🌹