در سکوت سیگار میکشید و نگاهم میکرد، انگار هیچ حرف دیگری برای زدن نداشت.
مگر من داشتم؟ من هم حرفی نداشتم. تنها میخواستم تماشایش کنم. مدتها بود که از این فاصله تماشایش نکرده بودم. دلم حتی برای تماشای ریشهای سبز شده و مشکلات پوست صورتش که هیچگاه قبول نمیکرد برایش از مراقبهای پوستی استفاده کند هم تنگ شده بود، نفسهایش که به پوست صورتم برخورد میکرد، مژههای بلند و زیبایش که من هیچگاه نمیتوانستم مثالش را داشته باشم.
او هم همین فکرها را میکرد؟ در ذهنش چه چیزی میگذشت؟
او هم همینقدر دلتنگ بود؟
-𝖠𝗅𝗈𝗇𝗀 𝗍𝗁𝖾 𝖲𝖾𝗂𝗇𝖾 𝖱𝗂𝗏𝖾𝗋
مگر من داشتم؟ من هم حرفی نداشتم. تنها میخواستم تماشایش کنم. مدتها بود که از این فاصله تماشایش نکرده بودم. دلم حتی برای تماشای ریشهای سبز شده و مشکلات پوست صورتش که هیچگاه قبول نمیکرد برایش از مراقبهای پوستی استفاده کند هم تنگ شده بود، نفسهایش که به پوست صورتم برخورد میکرد، مژههای بلند و زیبایش که من هیچگاه نمیتوانستم مثالش را داشته باشم.
او هم همین فکرها را میکرد؟ در ذهنش چه چیزی میگذشت؟
او هم همینقدر دلتنگ بود؟
-𝖠𝗅𝗈𝗇𝗀 𝗍𝗁𝖾 𝖲𝖾𝗂𝗇𝖾 𝖱𝗂𝗏𝖾𝗋