هرکسی دورانی داشته که اون دوران، رازی بین خودش و یه چیزی/یه کسی ـه.
این دورانی که راجبش میگم برای من؛من بودم، کامپیوتر نسبتاً قدیمیم و یه نسخه آفلاینِ سولو پلی از کالافدیوتی.
وقتی ظهر از خواب بیدار میشدم، -خوابی که شب قبلش پیش خودم میگفتم الان اگه بخوام قراره باز بیدار بشم و یه تکرار دیگه از چرخه بی انتهایی که ازش بیزارم- چیزی خورده یا نخورده پای سیستم میشستم و شروع میکردم.
به گمانم سه یا چهار بار از اول تا اخر بازی رو انجام دادم، دیگه همه نقشه ها و ریز جزئیات بازی رو از حفظ بودم.
با کرکترای بازی زندگی کردم و بخشی از وجودم توی اون بازی موند.
وقتی بعد چندین ماه پاکش میکردم؛با خوابیدن کرکترایی که برام بهترین نزدیکان بودن، منِ دیگری بیدار شد.
منِ جدیدی با راز هایی بین خودش و تک تک سکانس های بازیش.
این دورانی که راجبش میگم برای من؛من بودم، کامپیوتر نسبتاً قدیمیم و یه نسخه آفلاینِ سولو پلی از کالافدیوتی.
وقتی ظهر از خواب بیدار میشدم، -خوابی که شب قبلش پیش خودم میگفتم الان اگه بخوام قراره باز بیدار بشم و یه تکرار دیگه از چرخه بی انتهایی که ازش بیزارم- چیزی خورده یا نخورده پای سیستم میشستم و شروع میکردم.
به گمانم سه یا چهار بار از اول تا اخر بازی رو انجام دادم، دیگه همه نقشه ها و ریز جزئیات بازی رو از حفظ بودم.
با کرکترای بازی زندگی کردم و بخشی از وجودم توی اون بازی موند.
وقتی بعد چندین ماه پاکش میکردم؛با خوابیدن کرکترایی که برام بهترین نزدیکان بودن، منِ دیگری بیدار شد.
منِ جدیدی با راز هایی بین خودش و تک تک سکانس های بازیش.