Репост из: li li Art :)
خستگی رنجتنم چپیده درد لای تنم
نبودنت را درد کن بودنت را طرد کن
من چه کنم که دلم هوای تو را بد میکرد
من چه کم کردم ز عشقم که بعداز ان
عشق را می بایست هجی کرد
نفهمی زبانت کاردستم داده بود
گنگی این ساعت ها بد بامن درافتاده بود
عشقت که کشید دیگر میلت به من نیامد
دردت که برافتاد دلت ز سمت من که امد
راه کج میکرد گویی که تمام این سالها
منم ان غریبه و ان رقیب حالا
منم آن که به دلت تهمت ناروا میزد
منم آن دختر موحنایی که
تمام عمر با تو بدتامیکرد
عشقت که جوشید برایش
دلم به درامد
از سیاست و رقابت بد بی خبر بودی !
هم خودت و هم ان جان پردردت
و دراخر دردت به جانش و جانش به جانت
من زخیال خویش راه کشیدم !
و زخیال تو پا کشیدم !