سناریو از تهیونگ!🍷
جام شرابش رو به لبهاش نزدیک کرد و کمی ازش نوشید
زیر چشمی به مایع قرمز رنگ داخل جام خیره شده بود..
قرمز!اوه،چه شباهتی بین رنگ این شرابو نوشیدنی مورد علاقش وجود داشت!
نیشخند گذرایی زد
-تهیونگ!تهیونگ!!
با صدای جیمین به خودش اومد و نگاهش رو به سمت دوستش برگردوند و سوالی نگاهش کرد
-اونجارو!
ابروشو بالا داد و به سمتی که جیمین اشاره کرد نگاهی انداخت
کفشهای پاشنه بلند زرشکی ، لباس شب کوتاه و تنگ براق قرمز ،موهای بلند مشکی و..اوه خدای من مثل اینکه همه چی دست به دست هم داده بود تا تهیونگ امشب به شدت عطش مایع حیاتشو داشته باشه ،لبهای سرخ!به رنگ خون!
با فکر به اینکه دختر مقابلش با ریختن قطره های خون قرمز رنگ روی شونه و گردنش چقدر جذاب تر میشه زبونش رو روی لب بالاش کشید
دکمه ی وسط کتش رو بست و در حالی که جام شراب خودش دستش بود ، قدم هاش رو به سمت دختر برداشت
با دیدن گارسونی که سینی شرابها دستش بود نیشخندش عمیق تر شد و جام شراب دیگه ای برداشت
-حوصله سر بره!
دخترک با شنیدن صدای خش داری که دمه گوشش این حرف رو زمزمه کرده بود برای لحظه ای نفسش حبس شد
به سرعت سمت منبع صدا برگشت با دیدن پسری که از اول شب چشمهاش رو گرفته بود نفسش رو بیرون داد
برای لحظه ای مکث کرد و جواب داد
+چیزی فراتر از حوصله سر بر ...
جام شرابی که توسط پسر بهش تعارف شده بود رو گرفت و در حالی نمیتونست نگاهش رو ازش بگیره کمی از شراب سرخ رنگ رو مزه کرد
-داشتم به این فکر میکردم که چقدر رنگ قرمز بهت میاد
لبخند کوچیکی زد
+ممنونم!
تهیونگ قدمی بهش نزدیک شد و دخترک قدمی دورتر رفت
با برخوردش با جسم سفتی جام شراب از دستهاش افتاد و شکست
چشمهاشو بخاطر حواسپرتی همیشگیش روی هم فشار داد و خم شد تا تکه های شیشه رو جمع کنه
-هی!دست نزن بزار الان گار..
حرف تهیونگ با شنیدن اخی که از بین لبهای دخترک بخواطر بریدن دستش درومده بود نصفه موند
مردمک چشمهاش با دیدن قطره های خون تنگ تر و نفس هاش سنگین تر شدن!
همونجوری که قبلا هم گفته بودم!همه چی دست به دست هم داده بود که عطشش رو بیشتر کنه!
بی اراده بدون اینکه متوجه حرکاتش باشه مچ دست دخترک رو گرفت و با خودش داخل راهروی خلوت ته سالن کشید
به اعتراض دخترک توجهی نکرد و داخل یکی از اتاق ها هلش داد
به محظ ورودش به اتاق در اتاق رو قفل کرد و از کمر دختر قرمز پوش گرفت و اونو به دیوار کوبید
حرفهای پدرش رو به خاطر اورد که همیشه میگفت قبل از نوشیدن منبع رو ساکت کن!
ولی تهیونگ علاقه ای به اینکار نداشت..از نظرش خون منبع ترسیده شیرین تر بود !
در حالی که به جیغ های دختر توجهی نمیکرد سرش رو کج کرد و زبونش رو روی شاهرگش کشید!
اوه اینکار خطرناک بود،پس منصرف شد و لبهاشو جایی کنار شاهرگش گذاشت و با فشار دندونهای تیزش رو وارد گوشت گردن دخترک کرد
در حالی که با لذت خونش رو مینوشید حواسش بود که زیاده روی نکنه
بعد از چند دقیقه دندونها و لبهاش رو از گردن دختر جدا کرد
با پشت دستهاش خون روی لبهاش رو پاک کرد و از دو طرف صورت دخترک گرفت
لبهاش رو روی لبهاش کوبید
طعم اون رژ قرمز رنگ حتی از خونش هم شیرین تر بود!
بعد از مک طولانی و عمیقی که به لبهاش زد سرش رو عقب کشید و نفسهای بلندش رو بیرون داد
زبونش رو روی جای دندونهاش که گردن دخترک رو در نظرش زیبا تر جلوه میدادن کشید تا خونریزیش قطع شه
صورت دخترک رو ثابت نگه داشت و به عمق چشمهاش زل زد
درحالی که بخاطر نگاه عمیقش مردمک چشم جفتشون یک اندازه شده بود زمزمه کرد
-تو ازین شب و شب هایی که توی چند سال گذشته داشتیم چیزی نمیاد و فردی به اسم کیم تهیونگ نمیشناسی!
با بسته شدن چشمهای دخترک متوجه عمل کردن قدرتش شد
اروم دخترک رو بلند کرد و روی تخت گذاشت
در حالی که دکمه های سر استینش رو میبست از اتاق خارج شد و رو به گارسون کرد
-حواست به فرد داخل این اتاق باشه !اگه گفت چرا تو اتاق خوابیده بهش بگید که از مستی زیاد از حال رفت...
نظرات:)
@jvbtsvrt#تهیونگ🍷
#سناریو🌑
#dan👽
@imaginations_bts