Репост из: مبین محمدی
تمام سریال های ترکی را از برم
اما وقتی بروی
نمی آیم با زیر پوش ارث پدری
نمی ایستم سر کوچه
فریاد نمیزنم دوستت دارم
دست هایم را ببین و پاهایم را به یاد بیار
که چگونه شلوارم را خیس می کردند
من از همان لحظه فریاد میزدم:برو!
و مویرگ های مغزم را
دانه دانه جر می دادم
فریادم اما هیچ کجای ریل قطارش
بمب گذاری نشده بود.
یک روز که تو ترجیح دادی
لباس های خیس را پهن کنی روی طناب
و من ترجیح دادم فوتبال ببینم
جد سوخته ام میان آتش های آشوییتس
در ژن های پایم جیغ کشید
و ما که حالا ترجیح داده بودیم عشق بازی کنیم
لحظه ای آرام شدیم
تا من به تو بگویم :هیتلر آخرین دیکتاتور تاریخ نبود
و حالا که تو رفتنی هستی
به خرمشهر کوچ کن
تا عروس هلندیت
آنقدر نامت را در خانه فریاد نزند:خدا! خدا!
مبین محمدی
اما وقتی بروی
نمی آیم با زیر پوش ارث پدری
نمی ایستم سر کوچه
فریاد نمیزنم دوستت دارم
دست هایم را ببین و پاهایم را به یاد بیار
که چگونه شلوارم را خیس می کردند
من از همان لحظه فریاد میزدم:برو!
و مویرگ های مغزم را
دانه دانه جر می دادم
فریادم اما هیچ کجای ریل قطارش
بمب گذاری نشده بود.
یک روز که تو ترجیح دادی
لباس های خیس را پهن کنی روی طناب
و من ترجیح دادم فوتبال ببینم
جد سوخته ام میان آتش های آشوییتس
در ژن های پایم جیغ کشید
و ما که حالا ترجیح داده بودیم عشق بازی کنیم
لحظه ای آرام شدیم
تا من به تو بگویم :هیتلر آخرین دیکتاتور تاریخ نبود
و حالا که تو رفتنی هستی
به خرمشهر کوچ کن
تا عروس هلندیت
آنقدر نامت را در خانه فریاد نزند:خدا! خدا!
مبین محمدی