خود رضا براهنی به عنوان یک ابژه ی انقلابی دوست داشتنی برای من در شعرهای ظل الله و خود شاملو به عنوانیک ابژه ی دوست نداشتنی برای مندر انواع و اقسام اشعار سروده شده (ک اگر انواع شعر را هنوز خیال باطلی نپنداریم) هردو جای تامل و صحبت کردن دارند. صراحت ویژگی بارز شعر های براهنی در روند شاعری اوست.و لجاجت با مخاطب و انتخاب زبانی همیشه در فاصله با واقعیت های بیرونی نمادها در شعر شاملو مساله ای تکراری ست.این ها را برای شناختن دو نوع شعرِ/شاعرِ/انسانِ امتحان پس داده می نویسم و مرور کردن هرکدامشان با خودم و شما و خودهای دیگر شما و خودم. "چشم مرکبِ" مختاری حالا کنارم نیست و از این بابت که نمی توانم اصل متن را عنوانکنم ناراحتم ولی در نگاهی سنخ شناسانه به زبان شاملو ما با نوعی از تمهیدات زبانی مواجهیم که فارغ از پیام یا ادعای شعر شاملو مبنی بر آزادی ،مبنی بر حق داشتن تجدد به اندازه ی سنت برای ارائه کردن منظور خود،ما با متنی که همچنان اصرار به نماد گرایی و پیچیده گویی و قدیس پروری دارد رو به روییم. متنی یکسره متفاوت با لحظه ای که انگار داریم در آن سپری می شویم، لحظه ی نزدیکی زبانهای روشنفکری و روزنامه نگاری و زبان کوچه بازاری و هرچیز که خودش را شعبه ی مستقلی از زبان معرفی می کرده حالا در یک یکپارچگی ناخودآگاه و یا خودآگاه به سر میبرد.بلانشو در روز های انقلاب فرانسه به سارتر و خیلی نویسنده های دیگر آنزمان می نویسد که دیگر زیاد مجال فلسفه چینی نیست،مسئله مشخص است و زبان مواجحه با آن هم.اینهاست که ذهنمرا درگیر کرده در اینبازخوانی ها و بازیابی های شعرهایی که اتفاقا بیشتر از اینکه در یک فعل و انفعال زبانی زبان مشترک ما شده باشند، مُد شده اند.همانطور که در سال های اخیر الهی و رویایی و احمدی از سال های خیلی دورتر ، و نظام شهیدی و شیدایی و چند شاعر نزدیکتر دیگر به نوبت مد شدند.مد شدن به مثابه تکثری که اتفاقا در بیشتر موارد ناشی از پیام شعرها بوده بیشتر تا هر چیز دیگر.کاش همین روزها مجالی کنیم برای آوردن و تدقیق روی بی نهایت مثالی که حالا در ذهن دارم.ولی اگر روند استقبال مخاطبان شعر فارسی را از کتابفروشی ها تا صفحات شخصیشان پی بگیریم در هر دوره ی زمانی مشخصی تعدادی از اشعار،یا شاعران بنا به پیام مشخص شعری که نوشته بودند روو آمده اند و با کمتر کنکاشی در ماهیت شعرها به کناری رفتند و مثل خیلی چیزها جز خاطره ای و حتا در بیشتر موارد جز اسمی از شاعر چیزی را به جای نگذاشتند که در صدای ما،در صدای همه جانشینِ آنچیزی شود که من اسمش را عجالتا می گذارم ننوشتن! یا همان نوشتنِ تکرار! زبانِ مودب فارسی با کون گهیش در کوچه و بازار سعی داشته در صفحات مجازی خودش را سانسور کند و یا در نمونه های از آن سوی بام افتاده سعی داشته خودش را خیلی بی تفاوت نسبت آنچه بیشتر "ادب" خوانده میشده نشان دهد.
استفاده ی کیلویی توییتری ها از کیر و کس و انواع فحش های زن و مرد ستیزانه یک ژست همانقدر مستحکم از خودش ساخته که در سایر مدیاها به صورت زبان "مودب" استحکام خود را حفظ کرده بود؟ و از اینجاست که من کاریندارم به کیفیتی از زندگی هر نویسنده یا شاعری که شعرهایی با پیام اعتراضی و انقلابی سروده ،ولی همین لحظه ی بازخوانیِ با شور و شعف این شعر ها بیشتراز هرچیزی یک اکتِ ضد سیاسی،ضد آزادی و در نهایت ضد شکل دهی سازو کار جدیدی برای مواجه شدن با زبان است. و چهل سال گذشته از شعرهای انقلابی های پیشین حالا شاهد دست نوشته هایی از آن قبیلیم هنوز و یاد جمله ی معروف هوگو می افتمکه نتیجه ی غیر مستقیم هر انقلاب ادبی یکانقلاب سیاسی اجتماعی ست،جمله ای که با گشتن و پیدا نکردن نوعی انقلاب در سازو کار نوشتن و خواندنشعر از من/شما/ما می پرسد که نتیجه ی چه تفاوت رفتاری در بعد نوشتاری قرار است ختم به این انقلاب و انقلابی گری که در بعد اجتماعی سیاسی از آن حرف میزنیم بشود.آیا باز این شعرها بنا به یک مُد روی کار آمده اند یا دوباره واقعیت همارزی عجیبی به سالها پیش خود پیدا کرده؟ اصلا چه اشکال دارد که سنخ شناسی زبان از نظر مختاری در پسپشت متن ها هنوز چیز ثابتی را نشانمان دهد یا نه؟ ما اگر واقعن نگران آینده ایم آیا اینها درسی از گذشته است،یا گذشته همه چیزش به خودش بر میگردد و ما همه چیزمان به شاملو..ببخشید به خودمان!
نمیدانم!
.
#محمدرضا_شیخ_حسنی
@branch16
استفاده ی کیلویی توییتری ها از کیر و کس و انواع فحش های زن و مرد ستیزانه یک ژست همانقدر مستحکم از خودش ساخته که در سایر مدیاها به صورت زبان "مودب" استحکام خود را حفظ کرده بود؟ و از اینجاست که من کاریندارم به کیفیتی از زندگی هر نویسنده یا شاعری که شعرهایی با پیام اعتراضی و انقلابی سروده ،ولی همین لحظه ی بازخوانیِ با شور و شعف این شعر ها بیشتراز هرچیزی یک اکتِ ضد سیاسی،ضد آزادی و در نهایت ضد شکل دهی سازو کار جدیدی برای مواجه شدن با زبان است. و چهل سال گذشته از شعرهای انقلابی های پیشین حالا شاهد دست نوشته هایی از آن قبیلیم هنوز و یاد جمله ی معروف هوگو می افتمکه نتیجه ی غیر مستقیم هر انقلاب ادبی یکانقلاب سیاسی اجتماعی ست،جمله ای که با گشتن و پیدا نکردن نوعی انقلاب در سازو کار نوشتن و خواندنشعر از من/شما/ما می پرسد که نتیجه ی چه تفاوت رفتاری در بعد نوشتاری قرار است ختم به این انقلاب و انقلابی گری که در بعد اجتماعی سیاسی از آن حرف میزنیم بشود.آیا باز این شعرها بنا به یک مُد روی کار آمده اند یا دوباره واقعیت همارزی عجیبی به سالها پیش خود پیدا کرده؟ اصلا چه اشکال دارد که سنخ شناسی زبان از نظر مختاری در پسپشت متن ها هنوز چیز ثابتی را نشانمان دهد یا نه؟ ما اگر واقعن نگران آینده ایم آیا اینها درسی از گذشته است،یا گذشته همه چیزش به خودش بر میگردد و ما همه چیزمان به شاملو..ببخشید به خودمان!
نمیدانم!
.
#محمدرضا_شیخ_حسنی
@branch16