ⓁⓄⓈⓉ
توگا : “مبالغه بسه ... جونمون در خطره...من الان خائن حساب میشم ..”
اکو : “از اول خائن بودی”
توگا لبخندی میزند ...
توگا با نگاه ب دازای : “پس هنوز تایید—“
اکو:”خفه”
حرکت سریعی حس میشود ..توگا در یک حرکت دستش رو پشت گلو ی اکو میگیرد ...
توگا :”میخای گردنتو خورد کنم ؟؟ صداش شبیه شکستن انگشت های دست ِ از صداش خوشم میاد میدونی که ...”
دازای : “بیخیالش شو توگا “
توگا اکو رو رها میکند ...
توگا : “ خب نقشه های فرارمون چین ؟؟”
چویا :”چرا فرار ؟؟بریم لت و پارشون کنیم!”
توگا (صداش جدیت زیادی داشت):”نمیشه”
اتسوشی : “خب چرا دازای سان رو نرسونیم پیش اونا تا خنثی شون کنه ؟”
توگا :”یک...زیادی ساده ست .. دو ...متاسفانه باید بگم ک یکی همتای دازای اونطرف داریم...”
دازای :”چ...چی؟؟”
توگا : “وقتی اون اتفاق برام افتاد ، مادری در غرب پسری رو باردار بود، و اون پسر قرار بود مثل تو باشه”
اتسوشی:”ن...نه”
@bungoustraydogsbsd
توگا : “مبالغه بسه ... جونمون در خطره...من الان خائن حساب میشم ..”
اکو : “از اول خائن بودی”
توگا لبخندی میزند ...
توگا با نگاه ب دازای : “پس هنوز تایید—“
اکو:”خفه”
حرکت سریعی حس میشود ..توگا در یک حرکت دستش رو پشت گلو ی اکو میگیرد ...
توگا :”میخای گردنتو خورد کنم ؟؟ صداش شبیه شکستن انگشت های دست ِ از صداش خوشم میاد میدونی که ...”
دازای : “بیخیالش شو توگا “
توگا اکو رو رها میکند ...
توگا : “ خب نقشه های فرارمون چین ؟؟”
چویا :”چرا فرار ؟؟بریم لت و پارشون کنیم!”
توگا (صداش جدیت زیادی داشت):”نمیشه”
اتسوشی : “خب چرا دازای سان رو نرسونیم پیش اونا تا خنثی شون کنه ؟”
توگا :”یک...زیادی ساده ست .. دو ...متاسفانه باید بگم ک یکی همتای دازای اونطرف داریم...”
دازای :”چ...چی؟؟”
توگا : “وقتی اون اتفاق برام افتاد ، مادری در غرب پسری رو باردار بود، و اون پسر قرار بود مثل تو باشه”
اتسوشی:”ن...نه”
@bungoustraydogsbsd