ولی امشب من باید با دوست پسرم توی سوئیت مشترکمون توی استراسبورگ می بودم. درحالی که کرونایی وجود نداشت و دانشگاهمون مجازی نبود و من فردا ۸ صبح امتحان داشتم. کتابا و جزوه های نامرتب جلوم باز بود؛ یه دستم یه نخ سیگار و اون یکی دستم توی موهای نارنجیِ دوست پسره فرفریم بود که روی گونه هاش کک و مک داشت و وقتی میخندید یه دونه چال سمت چپ صورتش سنجاق میشد...آره...قرصامو نخوردم...