꒰🍬
Toronto ྀ۪۪꒱⠠᰷⸱↷
ミ☁︎ ❝ 🍓- [
1 December ]
⊱ ⸾⤻☁️
fall ‧₊˚ : 🐰
ساعت حدودای ۸ صبح بود
هوای پاییزی که روشن نمیشه ولی همون یه ذره نور نشون میداد که صبح شده
بلند شد و پرده ی اتاق رو کشید و یه کمی پنجره رو باز کرد
رفت توی آشپزخونه ، میز صبحانه رو چید و منتظر معشوق ش شد
حدود یه ساعتی می گذشت اما خبری از بیدار شدن دختر نبود
رفت جلوی در اتاق و پاهاش رو به زمین کوبید
- پاشوووو ... پاشو دیگه تنبل بدجنسس
اما انگار نه انگار
پس تصمیم گرفت خودشو روی دختر بندازه
اما با شوت شدنش اونور تخت فهمید که اوه اوه اوضاع بدجوری خرابه
پس با رفت تو آشپزخونه و با شستن ظرفای دیشب مشغول شد که یهو توی یه بغل گرم و نرم فرو رفت
اره این همون عطر بود ، عطر معشوقش ...
ᕱ ⑅ ᕱ 🎀 𓏔
𝒊𝒏 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒂𝒓𝒎𝒔 ⊹ ִֶָ 💒 ᖚ