Репост из: ?چکامههای چگینی?
مجموعه شعر «آخرین سرباز زخمی لهستان»، سروده ی شاعر توانمند و متشخص، محمودرضا عزتی است. مجموعه ای عالی و کلاسیک (غزل) که قطعا می تواند لحظات شیرین و خوبی را برای شما ورق بزند.
شعر عزتی، شعر نسل امروز است که هم عاشقانه، هم خاکستری، هم مملو از اعتراض هم آغشته به درد امروز است، شعری با گیرایی بالا... غزل های مدرن دلچسب
اگر شعر و ادبیات، از عرصه های مطالعه و توجه شماست، توصیه می کنیم حتما این مجموعه را تهیه کنید.
نمونه ای از شعر ایشان تقدیم شما:
این روزها سرد و سرم... مثل زمستانم
کز میکنم کنج خودم هر وقت... زندانم
در من سگی ولگرد و بوفی کور میخوابند
ته مانده بیغولهای در برف و بارانم
مردی مچاله... بیرمق... ژولیده و زخمی
مثل جزامیهای تنهای سهولانم
مانند سومالی نگاهم گود افتاده
مانند آفریقا سیاهم، عین شیطانم
این روزها آیینه هم با من غضبناک است
این روزها من با خودم خیلی رضاخانم
جنگ جهانی بدی توی سرم برپاست
از این همه آوار در ذهنم هراسانم
من شوروی سابقم بیهیچ انگیزه
بانوی جنگ نرم، برگرد و بشورانم
دیگر مرا با خاک یکسان کردهای... برگرد
بیتو... هیروشیمای بعد از بمببارانم
بیتو هولوکاستم پر از زجرم پر از وحشت
من آخرین سرباز زخمی لهستانم
من ورشویی ویرانهام من را بغل کن... بعد
در آشوویتس بازوان خود بسوزانم
واکن خطوط مرزی پیراهنت را باز
تا حس کنم آزادیم را توی دستانم
با بوسهای آغاز کن صلحی جهانی را
پایان بده این جنگ را... در خود بخوابانم
لینک مشاهده و خرید از سایت:
http://givabook.com/poem/classic/628
شعر عزتی، شعر نسل امروز است که هم عاشقانه، هم خاکستری، هم مملو از اعتراض هم آغشته به درد امروز است، شعری با گیرایی بالا... غزل های مدرن دلچسب
اگر شعر و ادبیات، از عرصه های مطالعه و توجه شماست، توصیه می کنیم حتما این مجموعه را تهیه کنید.
نمونه ای از شعر ایشان تقدیم شما:
این روزها سرد و سرم... مثل زمستانم
کز میکنم کنج خودم هر وقت... زندانم
در من سگی ولگرد و بوفی کور میخوابند
ته مانده بیغولهای در برف و بارانم
مردی مچاله... بیرمق... ژولیده و زخمی
مثل جزامیهای تنهای سهولانم
مانند سومالی نگاهم گود افتاده
مانند آفریقا سیاهم، عین شیطانم
این روزها آیینه هم با من غضبناک است
این روزها من با خودم خیلی رضاخانم
جنگ جهانی بدی توی سرم برپاست
از این همه آوار در ذهنم هراسانم
من شوروی سابقم بیهیچ انگیزه
بانوی جنگ نرم، برگرد و بشورانم
دیگر مرا با خاک یکسان کردهای... برگرد
بیتو... هیروشیمای بعد از بمببارانم
بیتو هولوکاستم پر از زجرم پر از وحشت
من آخرین سرباز زخمی لهستانم
من ورشویی ویرانهام من را بغل کن... بعد
در آشوویتس بازوان خود بسوزانم
واکن خطوط مرزی پیراهنت را باز
تا حس کنم آزادیم را توی دستانم
با بوسهای آغاز کن صلحی جهانی را
پایان بده این جنگ را... در خود بخوابانم
لینک مشاهده و خرید از سایت:
http://givabook.com/poem/classic/628