عصر پنجشنبه سیام شهریور در آرامگاه باغ رضوان رشت، رد موتورسوارهای نیروی انتظامی مرا به انتهای آرامگاه، به مزاری پوشیده در گل و زنان سیاهپوش رساند: مزار بهنام لایقپور.
غزل نامزد بهنام را به واسطهی تصاویرش در فضای مجازی شناختم. گويا از شب قبل در بازداشت بوده و كمي قبل از مراسم رهايش كرده بودند.
تعداد کمی سر مزار حلقه زده بودیم، میان حلقهای بزرگتر از لباسشخصیها و ماشین پژویی که میگفتند از مزار و مهمانها فیلم میگیرد!
مانع شده بودند که اعلام مراسم شود. برای لحظاتی مادر بهنام شروع به شکوه کرد زمزمهوار، هنوز کامل صدایش بلند نشده بود که ماموری او را از جمع به کناری کشید و دستور به سکوت داد!
خانواده بسیار مهربان و قدردان از حضور دیگران، نگران بودند که درگیری نشود، نگران غزل و دیگرانی بودند که حجاب بر سر نداشتند.
ساعتی بعد پیغام آوردند که: "جمع کنین و برین تا با چک و لگد جمعتون نکردیم!"
و مادر که اصرار داشت تا وقت اذان و تاریکی هوا بماند. میگفت: "دارم دق میکنم، از ۱۱ صبح اینجام. هیچ نگفتم. یک ساله بهنامم رو ندیدم، بچه بیگناهمو زدن کشتن، بذارین حداقل تا وقت اذان بمونم."
از مزار دور شدم با تصویری ماندگار بر دل و جانم از مادری کبود که حتا مجال عزاداری هم نداشت.
یادش جاودانه🌷
#بهنام_لایق_پور
#سالگرد_انقلاب_مهسا
#زن_زندگی_آزادی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ایستادهایم_تا_پایان.
@dadxahan