@delzele
دارم حرفایی که میزنه رو تند تند یادداشت میکنم که یهو میپرسه خوبی؟ میگم آره، گوشم بهته، داشتم مینوشتم. میگه نه، الانو نمیگم. حس میکنم انرژی همیشه رو نداری. صدات جون نداره انگار. چیزی شده؟
فشار دستم روی خودکار کم میشه. لبم رو گاز میگیرم و میگم خوبم. اصرار میکنه: ولی آدم پر شور و حال همیشه نیستی! چی شده؟ نمیخوای حرف بزنی!؟ میگم: چیزی نیست، حل میشه... زیر لب جوری که نشنوه یه ایشالا هم به جملهم اضافه میکنم و خودکار رو دوباره محکم میگیرم. میگه: چیزی نیست که بتونی دربارهش حرف بزنی؟ لبهامو روی هم فشار میدم و از ذهنم میگذره که "کاش بود". یه "نهِ" جویده جویده میگم و با خودم فکر میکنم برلین از من چقد فاصله داره!؟ حتا از اونجا هم فهمید!
دارم حرفایی که میزنه رو تند تند یادداشت میکنم که یهو میپرسه خوبی؟ میگم آره، گوشم بهته، داشتم مینوشتم. میگه نه، الانو نمیگم. حس میکنم انرژی همیشه رو نداری. صدات جون نداره انگار. چیزی شده؟
فشار دستم روی خودکار کم میشه. لبم رو گاز میگیرم و میگم خوبم. اصرار میکنه: ولی آدم پر شور و حال همیشه نیستی! چی شده؟ نمیخوای حرف بزنی!؟ میگم: چیزی نیست، حل میشه... زیر لب جوری که نشنوه یه ایشالا هم به جملهم اضافه میکنم و خودکار رو دوباره محکم میگیرم. میگه: چیزی نیست که بتونی دربارهش حرف بزنی؟ لبهامو روی هم فشار میدم و از ذهنم میگذره که "کاش بود". یه "نهِ" جویده جویده میگم و با خودم فکر میکنم برلین از من چقد فاصله داره!؟ حتا از اونجا هم فهمید!