ارباب سفید🔞


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


-نویسنده : آرگه ⁦
احتضار فصل اول تموم شد .
رانا ارباب سفید درحال تایپ ..
آیدی چنلام :
@gogolaim
رمانای آرگه :
@Argnashens
-روند پارت گذاری : شنبه ، دوشنبه ، چهارشنبه با شبی دوپارت .

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




مثلا آروم شکمشو ماساژ بدی بعد دستتو بکنی تو شورتش یهو💦🔞
@ehtezarr






نظرات : @Argnashenas


#پارت_۳۴

ارا

_تو هم به چیزی که من فکر میکنم فکرکردی رویا؟!
+ هرلحظه حس میکنم رانا بیاد .
_ مارو از هم جداکنه و دوباره من زندانی کنه .
+ این فکرا از سرمون خارج کنیم بهتره ارا ، لطفا
_ حق با تو بریم ، مرضیه بیا
مرضیه دختر تپل بامزه بوری که این یک ماه یار من شده بود زیادی دختر ساده و مهربونی بود .
سوار ماشین شدیم و از پنجره به بیرون نگاه کردم ، همش توهم و فکر و خیال و کابوسی که رانا بود ، ارباب سفید .
هر لحظه فکر میکردم دوباره به همون عمارتی برمیگردم که پوست بدنم از بدنم جدا کردن و دقیقا مثل یک آشغال بامن رفتار شد ، یک زندانی ... خودشم همون اولا گفته بود که زندان بدتری درانتظارمه . .
دستم روی شکمم گذاشتم ، جراحی و عمل خیلی سختی بود و من هرگز فراموش نمیکنم
یعنی رانا بعد این اتفاق به خودش اومده؟ دست از سرم برداشته؟ یا شایدم فکر میکنه من مُردم .

رانا

سیگارم خاموش کردم و به طرفش برگشتم
_ هیوا من میدونم زندست یعنی من خیلی وقت همه چی میدونم .
فعلا سکوت کردم اما نصف اموالم به نامت میزنم اگر اون دختره با پاهای خودش به اینجا برنگشت.
هیوا خندید
+ روی قولتون هستین دیگه ؟
بدون هیچ شک و تردیدی سریع گفتم
_ روی قولم هستم اون دختر برنگشت به این عمارت من نصف اموالم به نامت میزنم! بدون هیچ زور و دستوری و کاملا اختیاری .

با خودم گفتم این بازی برای پایان زوده ، امیدوارم زودتر برگرده .

#ارباب_هوس🔞🔥
#پارت_119
با لرز رومیزیو چنگ زدم و نگاهی به بقیه سر سفره کردم . کسی حواسش به چشمای خمار من نبود .
#گوشت_وسط_پامو با #ملچ_ملوچ و ولع میک میزد و میخوردش .
آه آرومو پرنازی کشیدمو پاهامو بیشتر باز کردم.
گازی از #چو_لم گرفت که بی طاقت ؛ سرشو از زیر میز به #چو_چولم فشار دادم و چشمام سیاهی رفت .
انگشتشو فرو کرد تو #بهشتم و تند #تلمبه زد . لبمو گزیدم. زمزمه اش دیوونم کرد:
_جووون .. ساکت باش عشقم میشنون ... امشب میریزم تو بهشتت حامله شی زن داداشِ س.ک.سیِ من ..!
#ارباب_رعیتی
#رابطه_ممنوعه_با_زن_داداش🔞🔥
https://t.me/joinchat/AAAAAEbvPWTaagl106nwGQ
#براساس_پارت_واقعی 💦


_ وظیفه هر زن تمکین شوهرشه، از این داری شونه خالی میکنی؟
لباس زیرم رو چنگ زد ک گفتم: _ خیلی کلفتی ...مگه چقدر میتونم تحمل‌ کنم؟!
نگاهی به پایین تنه‌ش انداخت و پوزخند ریزی زد. _ ازش می ترسی؟
سرم رو به تاییدش بالا پایین کردم که دستم رو گرفت و روی مرد*ونگیش گذاشت.
_ دست بزن ...پسرم چقدر آروم و سر به زیره! جلوش دلبری میکنی اینجوری قد علم میکنه دیگه.
از خجالت دستم رو کشیدم. _ خیلی داغه؛ همیشه اینجوریه؟ چشم ریز کرد و روی تخت دراز کشید.
_ یکم خیسش کنی خنک میشه، باید از زبونت کمک بگیری.
https://t.me/joinchat/lilCgUO6XPA4OWNk
#هات‌خشن‌وحشی‌پسرش💦🔥🔞غیرتی خونا☝️




رمانای دیگه : @Argnashens


نظرات : @Argnashenas


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
ارباب سفید


#پارت_۳۳

ارا

_من هنوز خوب نشدم رانا ، جای زخمای قبلیم هست رحم کن
فکم توی دستش گرفت و سرم داد زد
+ ارباب سفیدددد ، ارباب سفید فهمیدی؟
_ رحم کن ارباب سفید
+ به جایی رسیدی به من دروغ بگین؟
پرتم کرد تو اتاق تاریک و دستامو به میله بست محکم زد در گوشم
+می‌خوام یه جوری پارت کنم که هیچ دکتری نتونه بدوزتش...
همه باید بدونن زیر خواب خودمی
شلوارشو پایین کشید دیلدو رو به کمرش بست
پامو از هم باز کرد بطری که رو میز بود رو خشک خشک وارد باسنم کرد جیغی کشیدم که همزمان دیلدو رو وارد واژن*م کرد شروع به تلمبه زدن کرد تنم به شدت به دیوار خورد ،
شیشه درون باسنم با صدای بدی شکست
وحشت زده با گریه فریاد زدم :
_خواهش میکنم درش بیار
نیشخندی زد محکم به سینه هام کوبید
+تازه اولشه ه*رزه کوچولو!
سوزن های کوچیک تیزش تند تند توی لبام فرو کرد ، دیگه نمیتونستم لبام تکون بدم و التماسش بکنم .
+ آفرین همینجوری خفه باش
لبام کاملا خونی شده بود از ترس میلرزیدم ، ترسم از این بود که تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش
+به من دروغ میگی؟
سرم به معنی نه تکون دادم و اشکام فرو ریخت
دوباره دیلدو توی وا*ژنم فرو کرد و تلمبه زد
یک لحظه احساس کردم از باسنم داره خون میاد ..
خندید
+ بطری دیگه میتونم توی باسنت فرو کنم میخوای نه؟ اره خیلی میخوای میدونم.
اشکام تندترفرو ریخت
که بطری شیشه ایی دوم بلند کرد و جلو چشمام تکون داد
_ میخوام عجیب ترین مرگ خاورمیانه داشته باشی


#کپی:ممنوع


#پارت_۳۲


رویا

_ مرخص شده خانوم گفتید اطلاع بدم
+ خودم میام دنبالتون مرضیه همونجا بمون
_ چشم خانوم
گوشی قطع کردم ونفس عمیقی کشیدم ، فرمون به طرف بیمارستان پیچوندم خودم سریع به بیمارستان رسوندم ، مرضیه و ارا منتظر من وایستاده بودن پیاده شدم که ارا با لبخندش به طرفم اومد و بغلم کرد
_ خیلی بهتر به نظر میای ارا
+ عالی ، یکم درد دارم ولی مهم نیست
من واقعا باورم شد من فراموش نکردی رویا
_ این هرگز اتفاق نمیوفته
ارا خیلی دختر مظلوم و مهربونی بود و حتی ذره ایی شبیه پدرش نبود چون کپی مادرش بود .
+ ممنونم ازت الان کجا میریم رویا
_ میریم به خونت
ارا جیغی زد و با ذوق خندید
+ خونه من؟
_ دقیقا خونه ی تو .

+ کسی جایی نمیره چون هردوتون خونه من تشریف میارین.
با صدای عصبی رانا چشمام بستم و دستای ارا محکم گرفتم ، ارا هم چشماش بست و آروم زمزمه کرد
+ رویا من اینبار واقعا میکشه
رانا داد زد
+ میکشم هردوتون میکشم
با عصبانیت به طرفش برگشتم
_ تو کی هستی اینجوری با من حرف بزنی و دستور بدی رانا؟!
+ حرمتی نمونده رویا ، تو به خاطر این دختره ه*رزه به من دروغ گفتی و تاوانش پس میدی رویا ، پس میدی !
برگشت به طرف آدماش و با اشاره ایی به ما سرش پایین انداخت ..
ارا ازم جدا کردن و توی ون مشکی جلویی انداختن منم توی ماشین دیگه .


#کپی:ممنوع




نظرات : @Argnashenas


رویا


#پارت_۳۱

سکوت کردم که آروم گفت
+ باشه ممنون
_ من برم ، استراحت کن فردا پرستارت میاد به امید دیدار .

رانا

+خانوم به گوشش رسوندن .
با تمسخر خندیدم
_ واکنشش؟!
هیوا سکوت کرد که بلند شدم و یقش گرفتم
_ واکنشش؟!
+ گفتن حتی یه ذره ناراحت نشده و فقط زیر لب گفته که اون دختر خیلی قبل تر ها برای من مرده و این خبر تکراریست .
چشمام بستم صداهاش توی مغزم اومد .
( اون حتی براش مهم نیست من مردم یا زندم میفهمی؟ چشمات باز کن لطفا من هیچکارم ... من هیچکارم .
من و تو بازیچه شدیم و روحمون زندانی کردن )
گوشیم درآوردم و شماره رویا گرفتم که سردهمین بوق بلاخره جواب داد
+ به من زنگ نزن
_ مُرده؟
+ کشتیش ، آروم گرفتی؟
گوشی قطع کردم و به تراس رفتم
آب گلوم قورت دادم به موهام چنگی زدم
_ مادرم دیدی قاتل شدم؟
داد زدم
_ خدایاااااااااا خدایااااااااااااااااا چرا من هیچوقتی آرامش ندارم چرا من هرگز آروم نمیشم چرا من اینقدر بدم چرا همه از من میترسن چرا من آدم بدی شدم
چرا به همون بچگی هام برنمیگردم
به همون زمانی که توی پارک بازی میکردم و مادرم بدو بدو دنبالم میکرد .

دستم روی قلبم گذاشتم دوباره صداش توی مغزم شنیدم .
( درد روحم به سطح بی نهایت رسیده و به جسمم منتقل شده ، میشنوی صداهای قلبم؟ نه نمیشنوی چون دیگه نمیتپه ، من و تو بازیچه شدیم روحمون زندانی کردن و حتی قلب توهم نمیزنه )

_ درست بود ، قلبم نمیزنه


#کپی_ممنوع


#پارت_۳۰


دختره بردن بیمارستان ، سرم روی میزکارم گذاشتم و چشمام بستم .
آروم نبودم ، مگه قرار نبود آروم بشم؟!
چشماش چرا غم داشت .
لبام گاز گرفتم و با خودم گفتم تاوانش تا همین قدر پس داد کافیه ، احتمالا تا الان هم مرده باشه .. ولی باید این خبر به گوش اون پدر حرومزادش برسه .
داد زدم و هیوا رو صدا زدم که مثل همیشه خودش سریع به اتاقم رسوند
_ هیوا فورا خبر مرگ این دختر به گوش پدرش برسون ، با همون دردهایی که کشید.
+ چشم خانوم
نفس عمیقی کشیدم و دوباره سرم روی میز گذاشتم ، این کار آرومم میکرد چون یاد دوران دبستانم می افتادم همون وقتایی که استرس داشتم و همین کار میکردم ، بچگی های آدم روی آدما تاثیر میذارن ..


رویا


بهش نگاه کردم ، عمل سختی داشت ولی بعد چند روز به هوش اومده بود و به سختی چشماش باز میکرد و گاه چندکلمه حرف میزد البته زیاد هوشیار نبود .
به طرف پزشکش رفتم
_ امیدی هست ؟!
+ بله خوشبختانه نجات یافتن و تا ماه دیگه حدودا میتونن مرخص بشن اما الان نه .
_ هرکاری که لازم انجام بدین ممنونم
به این فکر بودم یه پرستار براش بگیرم تا مواظبش باشه چون من باید به کارام میرسیدم ، وقتش نداشتم .. اما به خودم قول دادم همیشه حواسم بهش باشه.
صدای آروم و زیر لبش شنیدم که فورا به طرفش رفتم
_ خوبی ارا؟
+ من هنوز زندم؟
_ زنده ایی خوشبختانه
+ متاسفانه
_ دیگه به جای قبلی برنمیگردی ، زندگی جدیدی میسازی
پوزخندی زد
+ مردنم بهتره تا زندگی جدید .
_ من متاسفم ، من ازت حمایت میکنم و جبرانش میکنم کارای خواهرم ، رانا دچار بیماری روانی سختیه و بعضی وقت ها کنترلش از دست میده
+ کجاست؟
_ نیست ، فکر کرده مردی یعنی همه فکرکردن مردی
+ این خوبه
_ برات یه پرستار میگیرم بعد از مرخص شدم از اینجا که شاید تا یک ماه طول بکشه بعدش به خونه ایی که به تو هدیه میدم میری و زندگی جدیدت شروع میکنی .
+ چرا این کارهارو میکنی؟


#کپی:ممنوع




Репост из: ارباب سفید🔞
نظرات : @Argnashenas

Показано 20 последних публикаций.

5 773

подписчиков
Статистика канала