کجا رفتهاند دخترانی که تا به خودشان نیامده به اجبار
در باتلاق ازدواج غرق شدند...
بیآنکه دل بدهند شناسنامهشان
خط خوردگی گرفت همچون تیکههای قلبشان...
هویت دخترانهشان پشت نام مردی دیگر پنهان شد.
میشناسند رنگ لطیف لبخند از ته قلب را؟
میدانند خیره شدن به غروبِآفتاب چه ذوقی را در قلب آدم زنده میکند یا
جولان میدهند میان مشوش های زندگی
که به اجبار برایشان نسخه پیچیدند.
کسی خبر از آنها دارد؟
دخترانی که روزی صدای قهقههشان تمام کوچههای شهر را پر میکرد و گوش فلک را کر...
حالا چه شده تمام شیطنتهایشان رنگ باخته است.
زبانشان را خفه کردند.
احساساتشان را در نطفه سقط کردند
بیآنکه بگذارند طعم عشق را بچشند.
چشمانشان فریاد میزند دردهای نگفته را...
اندوه هایی که پشت رژهای مات پنهان میشود.
ایوانِ خانه ای که برایشان سرای غم است
پایانی ندارد
محکوماً به عادتی لایتناهی
رنگین کمان زندگی برایشان به رنگ خاکستری درآمد
و متوقف شد جسم و روحشان در
سفرهی عقدی که خطبه اش به اجبار خوانده شد.
دفن کردند تمام آرزوهایشان را پشت آبروی پدرانشان...
دخترانی که به جرم جنسیتشان
اختیار از آنها ربوده شد
و اجدادشان برایشان تصمیم گرفتند!
💔🌾 | @Eltehabe_Royaha |
#زینب_قشقایی
در باتلاق ازدواج غرق شدند...
بیآنکه دل بدهند شناسنامهشان
خط خوردگی گرفت همچون تیکههای قلبشان...
هویت دخترانهشان پشت نام مردی دیگر پنهان شد.
میشناسند رنگ لطیف لبخند از ته قلب را؟
میدانند خیره شدن به غروبِآفتاب چه ذوقی را در قلب آدم زنده میکند یا
جولان میدهند میان مشوش های زندگی
که به اجبار برایشان نسخه پیچیدند.
کسی خبر از آنها دارد؟
دخترانی که روزی صدای قهقههشان تمام کوچههای شهر را پر میکرد و گوش فلک را کر...
حالا چه شده تمام شیطنتهایشان رنگ باخته است.
زبانشان را خفه کردند.
احساساتشان را در نطفه سقط کردند
بیآنکه بگذارند طعم عشق را بچشند.
چشمانشان فریاد میزند دردهای نگفته را...
اندوه هایی که پشت رژهای مات پنهان میشود.
ایوانِ خانه ای که برایشان سرای غم است
پایانی ندارد
محکوماً به عادتی لایتناهی
رنگین کمان زندگی برایشان به رنگ خاکستری درآمد
و متوقف شد جسم و روحشان در
سفرهی عقدی که خطبه اش به اجبار خوانده شد.
دفن کردند تمام آرزوهایشان را پشت آبروی پدرانشان...
دخترانی که به جرم جنسیتشان
اختیار از آنها ربوده شد
و اجدادشان برایشان تصمیم گرفتند!
💔🌾 | @Eltehabe_Royaha |
#زینب_قشقایی