فِـرفِــرے♬🍫👩🏻‍🦱


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


به چنل روزمره‌ی من
خوش اومدی^^

شروع:
00/12/2

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: My texts
تب گسترده ای برویم بلکه بیشتر شویم.🐅
فوروارد کنید!
تگتان را می گذارم!
بشتابید و به ما بپیوندید!
آری شما دوست عزیز که می خوانی و ایگنور می‌کنی!


Репост из: هوژین🌱
یه تب گسترده بریم بلکه سبزکام بیشتربشن☘
پیامم رو فور کنین منم تگتون رو میذارم💚
دوست عزیزی که این پیام رو میخونی خوشحال میشم به جمع سبزمون اضافه شی🍃




وای باورم نمیشه😂بالاخره شدیم 30💃
بوس بهتون🥺💋


Репост из: حس مبهم:)
شازده کوچولو چه قشنگ میگه:
گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود؛
اما ماندنی بود!
این مانده اش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود!🦊


Репост из: pink power💓
میشه جوین شید برسیم?195🥲❤️


-به همین دلیلم هس که الان
بیشتر فیلمارو تو گوشیم میبینم📲🤌🏻🙂


-تو جمع خونوادگی ما اینطوریه که
موقع پخش فیلم یا برنامه مورد علاقم
یه سریا هستن که همیشه در حال
صحبت کردن هستن اونم با صدای بلند
و وقتی که تبلیغات شروع میشه
صحبتاشون ته میکشه!📺😐


•🎶⚡️•
‌#آهنگام


-خوبی ما مو موج دارا اینه که همیشه
خرابشم درسته😌🌾
#فرفری


"نمیتونی به عقب برگردی و مبدا رو تغییر بدی
ولی میتونی از جایی که هستی شروع کنی
و آخرشو تغییر بدی!🐬"
#Text


-از صبح تا حالا هیچ اتفاق خاصی نیفتاده به غیر از خونه تکونی☹️🧹🪣


Репост из: از برای من :)))
ی تب گسترده بریم؟🤗

چنل نویسای زیبا برسونیم منو به 95🥲

فور کنین ی ربع بعد چک میکنم تگاتونو میزارم✨

ممنون میشم شرکت کنین و شمام بیشتر بشین❤

امیدوارم جذب خوبی داشته باشیم🙌🏻🌱




Репост из: pink power💓
دوست داشتم تب بریم برسیم 200 :)
ولی تجربه ثابت کرده نمیشه :)
همین که دوباره 190بشیم کافیه🤍
عزیزای دل میاید دیگه پیشمون هوم؟🥲❤️

فور=فور


‌‌‌𝑵𝒐 𝒐𝒏𝒆 𝒄𝒂𝒓𝒆𝒔 𝒂𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒚𝒐𝒖
𝒅𝒐,𝒔𝒐 𝒅𝒐 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒎𝒂𝒌𝒆𝒔 𝒚𝒐𝒖 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒚.

كسي اهميت نميده چكار ميكنی ، پس
كاری كه شادت ميكنه رو انجام بده...♥️🌻
#Text






#مرور‌امروز4اسفند‌00
وقتی بلند میشدم چشمام سیاهی میرفت و سرم گیج میرفت..
اونقدری گیج و منگ بودم که کافی بود واسه ی لحظه چشمام رو ببندم و به خواب عمیقی فرو برم!تمام اینها به دلیل این بود که خوابم رو بهم زده بودم!ساعت نزدیک ۶:۳۰ صبح بود که خوابم برد و صبح طبق معمول مثل همیشه بخاطر انکار هایی که پیش خانوادم میکردم و این انکار همچنان ادامه دار خواهد بود، ساعت ۹:۳۰ پاشدم...و چیزی که این وسط فاجعه بود،این بود که نیم ساعت دیرتر بیدار شده بودم!
مامانم ساعت ۱۰ طبق عادت همیشگیش غذا رو سپرد به من و همراه بابام سرکارشون رفتن...
ساعت نزدیک ۲ بود که داداشم گشنش بود و بهش ناهار دادم...
بالاخره مامان و بابا ساعت ۳:۳۰ اومدن...با بابام بحثم شد و این موضوع باعث شد یکم عصبی شم..ولی خب بعدش ناراحتی و بغض بود که جایگزینش شد..اما خب مثه همیشه خودم رو کنترل کردم که مبادا اشکم رو بریزه...
روز خیلی بدی بود واسم حالم اصلا خوب نبود..دعوام با بابا..بی خوابی،سردرد،بی حوصلگی،عصبی بودنم...اون بغض لعنتی که اومد سراغم..کل روز رو تو اتاق چپیده بودم و سرگرم گوشی...
شب تصمیم گرفتم شام رو من درست کنم تا از اون حال و هوا در بیارم...ولی سرگیجه هنوز باهام بود و یخورده اذیتم کرد...
شام رو پیتزا درست کردم به درخواست داداشم و مامانم...
بعد شام بابام گفت بریم بستنی قیفی بدم بهتون...ساعت نزدیک۱۰ بود که رفتیم و ۱۱:۳۰ برگشتیم...
تو ماشین چشام داشت بسته میشد...گیج خواب بودم و با تکون های ماشین گیج ترم میشدم!



Показано 20 последних публикаций.

32

подписчиков
Статистика канала