@flith کانال پروازفکرواندیشه❄️
#شاهنامه
داستان صد و هشت
#آمدن_خاقان_چین_به_کمک_تورانیان
چون کمند پهن شد ، کاموس در میانش بود. رستم به چالاکی رخش را از جای برانگیخت ، رخش مانند عقابی به سوی لشکر ایران بال گشود. کاموس بر پای ایستادتا با نیروی تن کمند رستم را از هم بگسلد . اما کمند همچنان استوار ماند کمی تلاش کرد و بیهوش شد. تهمتن از رخش به زیر آمد، دست کاموس را به خم کمند بست و به او گفت اکنون شدی بی گزند. رستم سوار بر رخش و کاموس دست بسته پیاده به خیمه گاه ایرانیان آمدند.
چنین است رسم سرای فریب
گهی بر فراز و گهی بر نشیب
رستم کاموس را پیش پای سپهداران و سرداران بر خاک افکند و جنگاوران ایران که همه عزادار بودند ، تن کاموس را به کیفر کشته شدن گودرزیان و دیگر ایرانیان با شمشیر چاک چاک کردند. وقتی خبر به خاقان رسید، هومان و پیران خسته و فرسوده روانه بارگاه خاقان شدند و پس از درود از او خواستند به جاسوسان فرمان دهد که این شیر مرد کیست؟ در همین حال پهلوانی به نام چنگش جلو آمد و به خاقان گفت : اگر آن پهلوان نره شیر هم باشد بیجانش میکنم و به تنهایی به میدانش میروم. چون چنگش نزدیک سپاه ایران رسید غرید که آن کمند افکن، گرد کاموس گیر که گاهی کمند افکند گاه تیر ، کجاست؟ بیاید که اینجا مکان جنگ من است. رستم بر رخش نشست و لحظه ای بعد جلو چنگش عنان کشید.
کتاب : گفتار شورانگیز فردوسی
نویسنده : سهراب چمن آرا
@flith کانال پروازفکرواندیشه❄️
#شاهنامه
داستان صد و هشت
#آمدن_خاقان_چین_به_کمک_تورانیان
چون کمند پهن شد ، کاموس در میانش بود. رستم به چالاکی رخش را از جای برانگیخت ، رخش مانند عقابی به سوی لشکر ایران بال گشود. کاموس بر پای ایستادتا با نیروی تن کمند رستم را از هم بگسلد . اما کمند همچنان استوار ماند کمی تلاش کرد و بیهوش شد. تهمتن از رخش به زیر آمد، دست کاموس را به خم کمند بست و به او گفت اکنون شدی بی گزند. رستم سوار بر رخش و کاموس دست بسته پیاده به خیمه گاه ایرانیان آمدند.
چنین است رسم سرای فریب
گهی بر فراز و گهی بر نشیب
رستم کاموس را پیش پای سپهداران و سرداران بر خاک افکند و جنگاوران ایران که همه عزادار بودند ، تن کاموس را به کیفر کشته شدن گودرزیان و دیگر ایرانیان با شمشیر چاک چاک کردند. وقتی خبر به خاقان رسید، هومان و پیران خسته و فرسوده روانه بارگاه خاقان شدند و پس از درود از او خواستند به جاسوسان فرمان دهد که این شیر مرد کیست؟ در همین حال پهلوانی به نام چنگش جلو آمد و به خاقان گفت : اگر آن پهلوان نره شیر هم باشد بیجانش میکنم و به تنهایی به میدانش میروم. چون چنگش نزدیک سپاه ایران رسید غرید که آن کمند افکن، گرد کاموس گیر که گاهی کمند افکند گاه تیر ، کجاست؟ بیاید که اینجا مکان جنگ من است. رستم بر رخش نشست و لحظه ای بعد جلو چنگش عنان کشید.
کتاب : گفتار شورانگیز فردوسی
نویسنده : سهراب چمن آرا
@flith کانال پروازفکرواندیشه❄️