Репост из: Mo's Stuff
برای ماندن کسی سخت تقلا میکنی،
در حالی که ریشهی طویل زندگی کردن را،
بیرحمانه از تو سلب کرده است؟
و هنگامی که از پیش او رفتی،
در خاطراتت،
با چه جرأتی مینویسی: «عشق»؟
آن که در پاهایت مورمور میشود،
و ریشههای مستت را،
به انگورها میرساند، میدانم.
مستانه نام او را در دلت صدا مزن،
نامی را که از حنجرهاش بیرون کشیدهای.
آگاه باش؛
تو معجزهی سبز بهاری!
و او شاخهی درختی در فصل سرد.
لیکن از یاد مبر، او زمستان است؛
دوست داشتن نمیداند،
و سرما را،
حتی در کوچههای فصل نمیشناسد،
و قتلِ عامِ وسیعِ برفِ رویِ شاخهها کار اوست.
گُمان
در حالی که ریشهی طویل زندگی کردن را،
بیرحمانه از تو سلب کرده است؟
و هنگامی که از پیش او رفتی،
در خاطراتت،
با چه جرأتی مینویسی: «عشق»؟
آن که در پاهایت مورمور میشود،
و ریشههای مستت را،
به انگورها میرساند، میدانم.
مستانه نام او را در دلت صدا مزن،
نامی را که از حنجرهاش بیرون کشیدهای.
آگاه باش؛
تو معجزهی سبز بهاری!
و او شاخهی درختی در فصل سرد.
لیکن از یاد مبر، او زمستان است؛
دوست داشتن نمیداند،
و سرما را،
حتی در کوچههای فصل نمیشناسد،
و قتلِ عامِ وسیعِ برفِ رویِ شاخهها کار اوست.
گُمان