قارئة الفنجان
فالگیر
————————————
جلست
نشست
جلست و الخوف بعینیها
نشست (زن) و ترس در دیدگانش بود
تتامل فنجانی المقلوب
به فنجان واژگونم به دقت نگریست
قالت یا ولدی لا تحزن
گفت : پسرم اندوهگین مباش
فالحب علیک هو المکتوب یا ولدی
پسرم عشق سرنوشت توست
الحب علیک هو المکتوب یا ولدی
پسرم عشق سرنوشت توست
یا ولدی قد مات شهیدا
پسرم به یقین شهید می میرد
من مات فداءا" للمحبوب
آن که در راه محبوب جان بسپارد
یا ولدی ،یا ولدی
پسرم ، پسرم
بصرت ، بصرت و نجمت کثیراً
بسیار نگریسته ام و ستارگان بسیار را مرور کرده ام
لکنی لم اقرا ابدا" ،فنجانا" یشبه فنجانک
اما فنجانی شبیه به فنجان تو نخوانده ام
بصرت ، بصرت و نجمت کثیراً
بسیار نگریسته ام و ستارگان بسیار را مرور کرده ام
لکنی لم اعرف ابدا" ،احزانا" تشبه احزانک
اما غمی که مانند غم تو باشد نشناخته ام
مقدورک ان تمضی ابدا" فی بحر الحب بغیر قلوع
سرنوشتت ، بی بادبان در دریای عشق راندن است
و تکون حیاتک طول العمر ، طول العمر کتاب دموع
وسراسر زندگی ات کتابی ست از اشک
مقدورک ان تبقی مسجونا" بین الماء و بین النار
و تو گرفتار میان آب و آتش
فبرغم جمیع حرائقه
با وجود تمامی سوزش ها
و برغم جمیع سوابقه
و با وجود تمامی پی آمدها
و برغم الحزن الساکن فینا لیل نهار
و با وجود اندوهی که ماندگار است در شب و روز
و برغم الریح و برغم الجو الماطر و الاعصار
و با وجود باد ، گردباد و هوای بارانی
الحب سیبقی یا ولدی
پسرم ، پسرم عشق بر جای می ماند
احلی الاقدار یا ولدی
عشق زیباترین سرگذشت هاست
بحیاتک یا ولدی امراة عیناها سبحان المعبود
در زندگی ات زنی ست با چشمانی شکوهمند
فمها مرسوم کالعنقود
لبانش چون خوشه انگور
ضحکتها انغام و ورود
وخنده اش نغمه ی مهربانی
والشعر الغجری المجنون یسافر فی کل الدنیا
موی پریشان او چونان مجنون به اکناف دنیا سفر می کند
قد تغدو امراة یا ولدی ، یهواها القلب هی الدنیا
پسرم زنی را اختیار کرده ای که قلب دنیا دوستدار اوست
لکن سماءک ممطرة و طریقک مسدود مسدود
اما آسمان تو بارانی ست و راه تو بسته ی بسته
فحبیبة قلبک یا ولدی نائمة فی قصر مرصود
و محبوبه ی قلب تو در کاخی که نگهبانانی دارد در خواب است
من یدخل حجرتها من یطلب یدها
هر آن که بخواهد به منزلگاهش وارد شود و هر آن که به خواستگاری اش برود
من یدنو من سور حدیقتها
از پرچین باغش بگذرد
من حاول فک ضفائرها
وگره ی گیسوانش را بگشاید
یا ولدی مفقود مفقود مفقود
پسرم ،ناپدید می شود ناپدید
یا ولدی
پسرم
ستفتش عنها یا ولدی ، یا ولدی فی کل مکان
پسرم به زودی در همه جا به جستجوی او خواهی پرداخت
و ستسال عنها موج البحر و تسال فیروز الشطآن
از موج دریا و مرواریدهای کرانه ها سراغش را می گیری
و تجوب بحارا" بحارا
و در می نوردی و می پیمایی دریاها و دریاها را
وتفیض دموعک انهارا
و اشک های تو رودها را لبریز خواهد کرد
و سیکبر حزنک حتی یصبح اشجارا" اشجارا
و غمت چون فزونی می یابد درختان سر بر می کشند
و سترجع یوما" یا ولدی مهزوما" مکسورا الوجدان
پسرم اما روزی باز خواهی گشت ، نومید و تن خسته
و ستعرف بعد رحیل العمر
و آن زمان از پس گذار عمر خواهی دانست
بانک کنت تطارد خیط دخان
که در تمامی زندگی به دنبال رشته ای از دود بوده ای
فحبیبة قلبک یا ولدی لیس لها ارض او وطن او عنوان
پسرم معشوقه ی دلت نه وطنی دارد ،نه زمینی و نشانی
ما اصعب ان تهوی امراة یا ولدی لیس لها عنوان
وه چه دشوار است پسرم عشق تو به زنی که او را نام و نشانی نیست
یا ولدی ، یا ولدی
پسرم ، پسرم....
(برگرفته از کانال
@Aghani2)
https://t.me/ganjineh_ye_music