شب بود
نه هر شبیا
ازون شبا بود
ماه تموم تو اسمون سنجره ها ترانه خون..
ازون شبا بود
گفتم الاهی به امید تو
زدم بیرون از در خونه .
حالا یا میدیدمشو میمردم . یا نمیدیدمشو میمردم..
بهرحال تهش یکی بود.
رفتم..
همینجوری سرم پایین بود تو فکر ماه..
"ینی میشه سر یه کوچه وایساده باشه همینجوری نور بپاشه تا من سر برسم؟"
یهو دیدیم کوچه پیچید !
گفتیم خیلی خب ماهم میپیچیم باهاش...
ولی کور بودم. ندیدم نور ماه از اخر کوچه داره میتابه.
دیدمش...
داش نگا میکرد... بدون حرف
مگه قانونش این نیس که فقط ینفر باید نگا کنه؟ همون...
نشد ببینمش...
ینی نزاشت غرورم..
من میخواستم ببینمش .ولی نفهمه که دارم میبینمش...
اون نبینه ...
ولی من ندیدم..
فقط دیدم که مردم..
همون رفتن جان از بدن...
پاها سست شده بود .
دستا میلرزید
روسریم داش میوفتا.
گفتم اگه زلفارو ببینه جلو میاد...
روسریه افتاد.
باد زد زیر این خرمن خرمایی...
یه قدم برداشت بیاد جلو .
هول شدم.
پشیمون بیشتر ...
لرزون لرزون موهارو نشوندم سر جاشون .برگشت عقب .
تکیه داد به درخت .
هنوز نگا میکرد .
با همون عینک گردش.
موهاشم فر بود..
خودم میرفتم ولی چشام مونده بود.
مونده بود همونجا روبه روی دلبر...
که نگاش کنه
سرم بالا بود عصاقورت داده میرفتم
ولی قلبم تالاپ تالاپ میکوبید واسه یه لحظه وایسادن..
دریغ از یه لحظه وایسادن...
چیه این غرور؟؟
مگه نمیخواستم ببینمش...؟
پس چرا مُردم...؟
#ف_سین
نه هر شبیا
ازون شبا بود
ماه تموم تو اسمون سنجره ها ترانه خون..
ازون شبا بود
گفتم الاهی به امید تو
زدم بیرون از در خونه .
حالا یا میدیدمشو میمردم . یا نمیدیدمشو میمردم..
بهرحال تهش یکی بود.
رفتم..
همینجوری سرم پایین بود تو فکر ماه..
"ینی میشه سر یه کوچه وایساده باشه همینجوری نور بپاشه تا من سر برسم؟"
یهو دیدیم کوچه پیچید !
گفتیم خیلی خب ماهم میپیچیم باهاش...
ولی کور بودم. ندیدم نور ماه از اخر کوچه داره میتابه.
دیدمش...
داش نگا میکرد... بدون حرف
مگه قانونش این نیس که فقط ینفر باید نگا کنه؟ همون...
نشد ببینمش...
ینی نزاشت غرورم..
من میخواستم ببینمش .ولی نفهمه که دارم میبینمش...
اون نبینه ...
ولی من ندیدم..
فقط دیدم که مردم..
همون رفتن جان از بدن...
پاها سست شده بود .
دستا میلرزید
روسریم داش میوفتا.
گفتم اگه زلفارو ببینه جلو میاد...
روسریه افتاد.
باد زد زیر این خرمن خرمایی...
یه قدم برداشت بیاد جلو .
هول شدم.
پشیمون بیشتر ...
لرزون لرزون موهارو نشوندم سر جاشون .برگشت عقب .
تکیه داد به درخت .
هنوز نگا میکرد .
با همون عینک گردش.
موهاشم فر بود..
خودم میرفتم ولی چشام مونده بود.
مونده بود همونجا روبه روی دلبر...
که نگاش کنه
سرم بالا بود عصاقورت داده میرفتم
ولی قلبم تالاپ تالاپ میکوبید واسه یه لحظه وایسادن..
دریغ از یه لحظه وایسادن...
چیه این غرور؟؟
مگه نمیخواستم ببینمش...؟
پس چرا مُردم...؟
#ف_سین