زمستون امروز چمدونشو آماده کرده دم در ،
بلیط قطارو توی دستش گرفته و به ذره ذره آب شدنش نگاه میکنه و لبخند به دونهی کوچولوی بهار میزنه..
زمستون با اینکه سرد بود ، با اینکه سوز داشت ، با اینکه بد بود ، اما دل مهربونی داشت..
به بهار نگاه میکنه ، بهار میخنده ، وقت رفتن زمستون رسیده..
کی میدونه؟شاید زمستون عاشقه بهار باشه ، کی میدونه؟ ها؟ کی از دل زمستون و بهار خبر داره که هیچوقت به هم نخواهند رسید؟ بین اونا فقط یک روز اضافیه ، فقط یک روز که اونا بتونن به هم برسن ، با هم باشن ، با هم بمونن..
زمستون ما 9 ماه تموم صبر میکنه فقط به امید دیدن بهارش..
و بهارشو اون یک روز میگیره:)
#آیدا_ا
@hashta_gg