#پارت229
#امیر_سپهبد⛓🍷
#زهرا_حداد_همدانی 🦋
بعد از مکثی کوتاه ادامه داد : تو بدون اطلاع من کاری نکن .دارم تاکید میکنم .
-باشه . میدونی خواجات امشب مهمانی داره ؟
-آره . میتونی برام یه دختر پیدا کنی ؟
-دختر ؟
-شرط مهمانی اینه که حتما یه دختر کنارت باشه .
- فقط یه نفر هست که اونم میدونی کیه .مهتاب !
-اسمش نیار . ساحل و با خودم ببرم و ریسک کنم بهتر از اینه که دختری عمه ی افاده ای تو رو ببرم .
تقه ای به در خورد و بعد سبحان داخل اومد .
-بعدا صحبت میکنیم کیهان .
تماس را قطع کرد و نگاهش لباس ماسکی در دست سبحان دوخت .
-بفرما تو دو دقیقه حلش کردم . تونستی کسی و پیدا کنی ؟
-نه ! بگو کیهان میگه کی و باخودت ببر !
-کی ؟
-مهتاب !
-بدبخت به بختت پشت پا نزن همین مهتاب و بگیر.
با نگاه خیره اش سبحان شانه ای بالا انداخت و گفت :ولی خاک تو سرش اگر نگیریش ! دختره ی لعنتی همه جاشو عمل کرده .
-غیبت نکن .
-لامصب لباش می مونه ...
با گره ای که میان ابرو های امیر افتاد سبحان مظلوم شد و چشم دزدید .
#امیر_سپهبد⛓🍷
#زهرا_حداد_همدانی 🦋
بعد از مکثی کوتاه ادامه داد : تو بدون اطلاع من کاری نکن .دارم تاکید میکنم .
-باشه . میدونی خواجات امشب مهمانی داره ؟
-آره . میتونی برام یه دختر پیدا کنی ؟
-دختر ؟
-شرط مهمانی اینه که حتما یه دختر کنارت باشه .
- فقط یه نفر هست که اونم میدونی کیه .مهتاب !
-اسمش نیار . ساحل و با خودم ببرم و ریسک کنم بهتر از اینه که دختری عمه ی افاده ای تو رو ببرم .
تقه ای به در خورد و بعد سبحان داخل اومد .
-بعدا صحبت میکنیم کیهان .
تماس را قطع کرد و نگاهش لباس ماسکی در دست سبحان دوخت .
-بفرما تو دو دقیقه حلش کردم . تونستی کسی و پیدا کنی ؟
-نه ! بگو کیهان میگه کی و باخودت ببر !
-کی ؟
-مهتاب !
-بدبخت به بختت پشت پا نزن همین مهتاب و بگیر.
با نگاه خیره اش سبحان شانه ای بالا انداخت و گفت :ولی خاک تو سرش اگر نگیریش ! دختره ی لعنتی همه جاشو عمل کرده .
-غیبت نکن .
-لامصب لباش می مونه ...
با گره ای که میان ابرو های امیر افتاد سبحان مظلوم شد و چشم دزدید .