فرهنگ ناب ایرانی؟
(در حاشیهٔ سخنی از عادل فردوسیپور)
سقراط گفته است: من در بنیاد دانش مردم تردید ایجاد میکنم و پیشفرضهایشان را آنقدر مورد پرسش قرار میدهم تا در نهایت بدانند که چیزی نمیدانند. (گوتفرید مارتین، سقراط، ۱۳۹۰: ۱) هر وقت کسی ادعایی بیان میکرد و بر عقیدهای پافشاری مینمود سقراط مبانی استدلالها و پیشفرضهایش را که از طریق کلمات بیان شده بود مورد شک و پرسش قرار میداد و نشان میداد که پیشفرضهایی که ادعا بر روی آنها بنا نهاده شده همگی سست و نزار و غیرقطعی هستند. ما ایرانیها هم همیشه به این بلیه دچار بودهایم و هستیم که سخنان و ادعاهایی را مطرح میکنیم که بنیادها و پیشفرضهای مستحکم و قابلدفاع و روشنی ندارند. ما از زبان و واژگان آنقدر نادرست و نابهجا استفاده میکنیم که بنیاد دانشمان هم بر روی نوعی بدفهمی و کجفهمی بنا میشود. به جای اینکه زبان ابزار ایجاد ارتباط و تفاهم باشد، باعث سوءفهمهای بزرگ شده است. مثلاً جناب آقای فردوسیپور بعد از ماجرای مزاحمت نسنجیدۀ ایرانیان در هتلِ محلِ اقامت رونالدو، میگفت: این حرکات با «فرهنگ ناب ایرانی» همسو نیست. حال سؤال این است: فرهنگ چیست؟ ایرانی کدام است؟ مؤلّفههای ناب ایرانی بودن چیست؟ به احتمال فراوان ایشان از ارائۀ پاسخی روشن و منسجم و قابلدفاع ناتوان باشد.
فرهنگ به معنی خاص به سرمایههای معنوی یک قوم گفته میشود و این، همۀ آثار ادبی و هنری و فکری را در بر میگیرد؛ همۀ آنچه را از درون او سرچشمه گرفته، و در برون، تجلی خود را در «سازندگی» یافته است. این سازندگی اگر ناظر به نیازهای مادی باشد، تمدّن و اگر ناظر به نیازهای معنوی و غیرانتفاعی باشد فرهنگ است. (اسلامیندوشن، فرهتگ و شبهفرهنگ، ۱۳۹۳: ۳۷) در این راستا اگر بخواهیم از بحث بینامتنیت کمک بگیریم باید گفت که مطابق گفتۀ باختین: تنها حرف اصیل و ناب را آدم اسطورهایِ تنها زد و هیچ حرف نابی تاکنون زده نشده است. (تودوروف، منطق گفتگویی میخاییل باختین، ۱۳۹۳: ۱۰۳) تمام حرفها مربوط به مبادلات و مناسبات متنهای فرهنگی است.
فرهنگ هم یک امر بینامتنیِ کیفی است که با مباحث فکری و معنوی سر و کار دارد و حاصل دادوستد فکری و معنوی و هنری اقوام است و گذشته را با حال مرتبط میسازد. حال اگر فرهنگ ایرانی را محل توجه قرار دهیم باید بگوییم که نمودهای آن به دوران پیش از آریاییان برمیگردد و تا زمان ما ادامه مییابد. ایران از لحاظ جغرافیایی و سیاسی، در ادوار گذشته هیچگاه مرزهای ثابتی نداشته و سرحدِّ شرق و غرب و محل وقوع حوادث تمدنی بزرگ بوده است. مواریث فرهنگیاش را هم از رهگذر مناسبات و روابط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و جنگ و گریزهایی که با سایر اقوام -از ساکنان بومی فلات ایران در ادوار قبل از آریاییان گرفته تا مردمان بینالنَّهرین و یونانیان و رومیان و ترکان و عربان و مغولان و افغانها و فرنگیها- داشته، به دست آورده و برای نسلهای بعدی به یادگار گذاشته است.
در عصر حاضر هم به قول یکی از اندیشمندان ایرانی: ایرانیان در بین ارزشهای سه فرهنگِ غربی، اسلامی و ایرانی در حال آمد و شد و دادوستد هستند. (سروش، سه فرهنگ، ۱۳۷۸) از این رو، به نظر میرسد که سخن گفتن از «فرهنگ نابِ ایرانی» حاصل نوعی سطحینگری و احساساتیگری و بیمُبالاتی در انتخاب کلمات باشد. البته یک نکته قابل ذکر است و آن اینکه تجربههای زیستی مشترک و خاطرات قومی مشترک شاید برخی ویژگیهای روحی مشترک و نوعی احساسِ ما بودن را در نهاد مردمان یک قوم به ودیعه گذاشته باشد که مرحوم زرینکوب در مقالۀ «چگونه میتوان ایرانی بود - چگونه میتوان ایرانی نبود؟» و دکتر اسلامی ندوشن در مقالۀ «ایرانی کیست؟» به برخی از آنها اشاره کردهاند. به نظرم این ویژگیها به شکلی گزینشی و مقطعی از برخی ادوار انتخاب شدهاند و هیچکدام از آنها آنقدر قطعی نیستند که بتوان آنها را فصل مشترکِ نابِ فرهنگیِ همۀ ایرانیان در سراسر ادوار دانست. معلوم نیست آقای فردوسیپور در جلوی این همه تماشاگر چطور از «فرهنگ ناب ایرانی» سخن میگوید و نمودهای آن را در تضاد با حرکت زشت ایرانیانی میبیند که در محل اقامت رونالدو مزاحمت ایجاد کردند؟! مگر آنکه بگوییم که منظور گوینده از «ناب» چیزی در حدود «فاخر»، «درخشان» و... است.
در نهایت باید گفت که زبان ابزار ارتباط و فهم جهان است. استفاده نادرست از برخی واژگان بنیادین باعث سوءتفاهمهای بزرگ و درکِ غلط از جهان میشود و فهم نادرست جهان باعث نرسیدن به خودآگاهی و نیز مقدمهٔ بسیاری از آشفتگیها و مصائب فردی و جمعی است.
https://t.me/joinchat/AAAAAEPGlgsnhAK7YTXK9Q
(در حاشیهٔ سخنی از عادل فردوسیپور)
سقراط گفته است: من در بنیاد دانش مردم تردید ایجاد میکنم و پیشفرضهایشان را آنقدر مورد پرسش قرار میدهم تا در نهایت بدانند که چیزی نمیدانند. (گوتفرید مارتین، سقراط، ۱۳۹۰: ۱) هر وقت کسی ادعایی بیان میکرد و بر عقیدهای پافشاری مینمود سقراط مبانی استدلالها و پیشفرضهایش را که از طریق کلمات بیان شده بود مورد شک و پرسش قرار میداد و نشان میداد که پیشفرضهایی که ادعا بر روی آنها بنا نهاده شده همگی سست و نزار و غیرقطعی هستند. ما ایرانیها هم همیشه به این بلیه دچار بودهایم و هستیم که سخنان و ادعاهایی را مطرح میکنیم که بنیادها و پیشفرضهای مستحکم و قابلدفاع و روشنی ندارند. ما از زبان و واژگان آنقدر نادرست و نابهجا استفاده میکنیم که بنیاد دانشمان هم بر روی نوعی بدفهمی و کجفهمی بنا میشود. به جای اینکه زبان ابزار ایجاد ارتباط و تفاهم باشد، باعث سوءفهمهای بزرگ شده است. مثلاً جناب آقای فردوسیپور بعد از ماجرای مزاحمت نسنجیدۀ ایرانیان در هتلِ محلِ اقامت رونالدو، میگفت: این حرکات با «فرهنگ ناب ایرانی» همسو نیست. حال سؤال این است: فرهنگ چیست؟ ایرانی کدام است؟ مؤلّفههای ناب ایرانی بودن چیست؟ به احتمال فراوان ایشان از ارائۀ پاسخی روشن و منسجم و قابلدفاع ناتوان باشد.
فرهنگ به معنی خاص به سرمایههای معنوی یک قوم گفته میشود و این، همۀ آثار ادبی و هنری و فکری را در بر میگیرد؛ همۀ آنچه را از درون او سرچشمه گرفته، و در برون، تجلی خود را در «سازندگی» یافته است. این سازندگی اگر ناظر به نیازهای مادی باشد، تمدّن و اگر ناظر به نیازهای معنوی و غیرانتفاعی باشد فرهنگ است. (اسلامیندوشن، فرهتگ و شبهفرهنگ، ۱۳۹۳: ۳۷) در این راستا اگر بخواهیم از بحث بینامتنیت کمک بگیریم باید گفت که مطابق گفتۀ باختین: تنها حرف اصیل و ناب را آدم اسطورهایِ تنها زد و هیچ حرف نابی تاکنون زده نشده است. (تودوروف، منطق گفتگویی میخاییل باختین، ۱۳۹۳: ۱۰۳) تمام حرفها مربوط به مبادلات و مناسبات متنهای فرهنگی است.
فرهنگ هم یک امر بینامتنیِ کیفی است که با مباحث فکری و معنوی سر و کار دارد و حاصل دادوستد فکری و معنوی و هنری اقوام است و گذشته را با حال مرتبط میسازد. حال اگر فرهنگ ایرانی را محل توجه قرار دهیم باید بگوییم که نمودهای آن به دوران پیش از آریاییان برمیگردد و تا زمان ما ادامه مییابد. ایران از لحاظ جغرافیایی و سیاسی، در ادوار گذشته هیچگاه مرزهای ثابتی نداشته و سرحدِّ شرق و غرب و محل وقوع حوادث تمدنی بزرگ بوده است. مواریث فرهنگیاش را هم از رهگذر مناسبات و روابط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و جنگ و گریزهایی که با سایر اقوام -از ساکنان بومی فلات ایران در ادوار قبل از آریاییان گرفته تا مردمان بینالنَّهرین و یونانیان و رومیان و ترکان و عربان و مغولان و افغانها و فرنگیها- داشته، به دست آورده و برای نسلهای بعدی به یادگار گذاشته است.
در عصر حاضر هم به قول یکی از اندیشمندان ایرانی: ایرانیان در بین ارزشهای سه فرهنگِ غربی، اسلامی و ایرانی در حال آمد و شد و دادوستد هستند. (سروش، سه فرهنگ، ۱۳۷۸) از این رو، به نظر میرسد که سخن گفتن از «فرهنگ نابِ ایرانی» حاصل نوعی سطحینگری و احساساتیگری و بیمُبالاتی در انتخاب کلمات باشد. البته یک نکته قابل ذکر است و آن اینکه تجربههای زیستی مشترک و خاطرات قومی مشترک شاید برخی ویژگیهای روحی مشترک و نوعی احساسِ ما بودن را در نهاد مردمان یک قوم به ودیعه گذاشته باشد که مرحوم زرینکوب در مقالۀ «چگونه میتوان ایرانی بود - چگونه میتوان ایرانی نبود؟» و دکتر اسلامی ندوشن در مقالۀ «ایرانی کیست؟» به برخی از آنها اشاره کردهاند. به نظرم این ویژگیها به شکلی گزینشی و مقطعی از برخی ادوار انتخاب شدهاند و هیچکدام از آنها آنقدر قطعی نیستند که بتوان آنها را فصل مشترکِ نابِ فرهنگیِ همۀ ایرانیان در سراسر ادوار دانست. معلوم نیست آقای فردوسیپور در جلوی این همه تماشاگر چطور از «فرهنگ ناب ایرانی» سخن میگوید و نمودهای آن را در تضاد با حرکت زشت ایرانیانی میبیند که در محل اقامت رونالدو مزاحمت ایجاد کردند؟! مگر آنکه بگوییم که منظور گوینده از «ناب» چیزی در حدود «فاخر»، «درخشان» و... است.
در نهایت باید گفت که زبان ابزار ارتباط و فهم جهان است. استفاده نادرست از برخی واژگان بنیادین باعث سوءتفاهمهای بزرگ و درکِ غلط از جهان میشود و فهم نادرست جهان باعث نرسیدن به خودآگاهی و نیز مقدمهٔ بسیاری از آشفتگیها و مصائب فردی و جمعی است.
https://t.me/joinchat/AAAAAEPGlgsnhAK7YTXK9Q