𖣨 herańg del 𖣨


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


❌تبادل و معرفی نداریم، آیدی کانال هم نفرستید.❌
نوشته‌های یک درونگرا
نویسنده نیمه‌شب.
تو زبان لری herańg (هاٛرٱنڳ) یعنی کسی یا چیزی که به ما امید و انگیزه زندگی کردن می‌ده؛ این جا رو زدم تا به زندگی برگردم.
https://t.me/BiChatBot?start=sc-558746-07uXlWV

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: •ضِمآد•
#حمایتی🎁
روز یکشنبه❤️‍🔥

این پیام رو فوروارد کنید توی چنل هاتون و حتما توی بات چنل •ضِمآد• بگید چون ناشناس چک‌ نمیکنم بعد با افتخار پست مورد علاقم از چنلتون رو اینجا میذارم☘

پ.ن: تا جایی که تلگرامم اجازه بده جوین چنلایی که ادمینشون اینجا جوین هستن هم میشم.

جوین چنلم🦋
@zemadd


بدرود


Репост из: Green boot
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
به مناسبت تولد اسطوره سینما " چارلی چاپلین" بریم خلاصه‌ی مسابقه سه نفره میان ری‌مستریو، کرت انگل و رندی اورتن بر سر کمربند قهزمانی سنگین وزن در رسلمنیا ۲۲ رو ببینیم😁


Репост из: #بد_نیست_بخونید
حتم دارم که همه تون اون قسمت از برنامه "خندوانه" رو دیدید که جناب آقای "مهران مدیری" توش گفتن که "این دنیا دیگه به درد نمی خوره.
بله درسته، این دنیا دیگه به درد نمی خوره، این دنیا دیگه جایی نیست که بشه توش زندگی کرد و نباید دوسش داشت، البته بستگی داره که از دید چه کسی به این دنیا نگاه کنی؟
دید واقع بینانه و دور از خیال پردازی افرادی مثل آقای مدیری؟
یا دید یک آدم رویا پرداز و امیدوار مثل من؟
اگه از دید ایشون نگاه کنیم می بینیم که این دنیا واقعاً دیگه به درد نمی خوره، منم همین نظر رو دارم، ولی اون قسمت رویا پردازانه و امیدوار من، بهم این امید رو می ده که این دنیا رو می شه تغییر داد، هر چند که واقعاً به درد نخوره.
ایشون واقع بین هستن و این دنیا رو اونطور که هست می بینن، و من رویا پردازم و این دنیا رو اونطور که باید باشه می بینم و بهش امید دارم، پس برای ساختن اون دنیا، تمام تلاشم رو می کنم.
تلاش می کنم با تغییر دادن خودم و تاثیر گذاشتن بر بقیه، اون دنیا رو بسازم، دنیایی که همه دوسش داشته باشن، ازش لذت ببرن و توش زندگی کنن.
به آقای مدیری هم خیلی احترام می ذارم ولی علی رغم معروفیت و محبوبیتی که دارن، نباید این حرف رو می زدن، ممکنه یک نفر با شنیدن حرف ایشون از اهدافش دست بکشه چرا که یک شخص مهم و معروف این حرف رو زده.
بله ممکنه حق با آقای مدیری باشه، چون ایشون به آن چه که می خواستن رسیدن و دیدن که بعدش چیزی نیست، ولی افرادی مثل من یا بهتره بگم ما که هنوز اول راهیم، نباید دست از تلاش بکشیم، باید امیدوارانه تلاش کنیم به اهدافمون برسیم.
نباید خودمون رو با کسی مثل آقای مدیری مقایسه کنیم، ایشون به آرزشون رسیدن، ولی ما هنوز نه.
ایشون نقش خودشون رو تو این دنیا بازی کردن، ولی ما نه.
ایشون تو روشنایی هستن و ما تو تاریکی، باید تلاش کنیم ما هم به روشنایی بریم و دیده بشیم.
ما باید خودمون باشیم نه کَس دیگه ای.
ما باید امیدوار باشیم، چرا که امید، بهترین انگیزه ما برای تلاش کردنه.
#بد_نیست_بخونید


Репост из: چِندرِ بدون غاز
منتظر یه روز خوب نمون، خودت بسازش


فردا ظهر این‌جا پاک می‌شه.


این چند ماهه که این‌جا رو داشتم خیلی آدم اومدن و رفتن و راستش یاد گرفتم که مثل کانال قبلیم با ممبرهاش دوست نشم، البته جز یکی دوتاتون که اون هم در حد هر چند روز یه بار پیام دادنه.
مغزم نمی‌کشه چی بگم ولی ممنونم از همراهیتون، براتون آرزوی سلامتی و موفقیت می‌کنم.
خدانگهدارتون.


چند روز بعد تو شهر خودمون در موردش با یکی حرف زدم و اون هم از تجربه مشابهش بهم گفت و این که اون با داد و بیداد اومده بیرون.
دو روز پیش هم تو مترو یه پسر حدوداً ۲۱ یا ۲۲ ساله دوید تو مترو انگار یکی دنبالش بود، یکم که نفسش بالا اومد گوشیش رو در اورد و به یکی زنگ زد.
لکی حرف می‌زد و به اون گفت که اون کار کلاهبرداری بوده و...
نشستم کنارش و حرف زدیم، اهل خرم آباد بود و تو دیوار یه آگهی کار می‌بینه با مضمون بازاریابی و فروش لوازم پزشکی.
میاد تهران و اون‌ها چند روز تو پارک‌ها می‌برنش و شست و شوی مغزیش می‌دن، ناهار و شام خوب( نامردها به اون کوبیده و جوجه داده بودن به من سوپ، خدا ازشون نگذره.) و شب هم تو مسافر خونه گذرونده بودن. گفت که همیشه دوره‌اش می‌کردن که یه وقت فرار نکنه ولی اون موقعی که مثلاً خواسته به یکی برای پول زنگ بزنه چند متر دور شده و بعد در رفته. گفت که سوار بی‌آر‌تی شده ولی یکیشون از پشت چنگ زده که بگیرتش و دستش رو خراش داده( جاش رو هم نشونم داد) این هم با لگد از خودش جداش کرده ولی با ماشین تعقیبش کردن و اون فرار کرده بود سمت مترو.


ما هم کلی اسم فیک دادیم و این که رو هر نفر چقدر حساب باز می‌کنم و بارها بهشون گفتم رو هیچ کدومشون ده هزار تومن هم حساب نمی‌کنم ولی اصرار کردن که مثلاً خودت بالای یه میلیون روشون حساب کن‌‌‌.
گفتم باشه و خلاصه تو عالم خیالات اون ۳۰۰۰ دلار جور شد بعدش طرف گفت گوشیت رو بردار و برو تو مخاطبین گوشیت و بهشون زنگ بزن و بگو که پول لازمم و اون مقدار پولی که جلوی اسمشون نوشتی رو بخواه.
اون‌جا بود که اعتماد به نفسم رو دوباره به دست اوردم، کل اون چند روز رو از ترس این که قبولم نکنن در برابر توهین‌هاشون هیچی نگفتم ولی اون‌ لحظه گفتم که من هرگز چنین کاری نمی‌کنم پس نه وقت خودم رو تلف می‌کنم و نه وقت شما رو.
یکم دیگه اصرار کرد و گفت که حیف مادرت که تو رو زاییده و بزرگ‌ کرده در حالی که تو حاضر نیستی برای جور کردن پول عملش و نجات جونش کاری بکنی، پدر و مادر تو چشونه که نتونن تو خونه ویلایی و استخردار و........... کلی زر زد و آخر سر گفتم حق با توئه، من یه آدم بی ارزشم که اگه مادرم در حال مرگ باشه کاری براش نمی‌کنم و...
آخر سر مثل آدم حسابی‌ها ازم تشکر کرد که وعده الکی جور کردن اون ۳۰۰۰ دلار رو بهشون ندادم و وقتشون رو تلف نکردم‌‌.
خواستم بیام بیرون که نذاشتن و گفتن تو اتاق بغلی جلسه گذاشتن و نمی‌تونی بری وسایلت رو برداری، یکم صبر کن.
نیم ساعت الی ۴۵ دقیقه منتظر بودم و تمام این مدت هوشنگ برام حرف زد که من خواستم کمکت کنم و... منت سرت نمی‌ذارم و... و... و....
بعدش گفتن بیا برو، رفتم دیدم زیپ ساکم بازه و وسایلم رو گشتن.
بدترینشون یه پسر بود اهل خرم آباد، درست کپی شخصیت‌های کلاهبردار و کثیف فیلم‌های ایرانی لباس می‌پوشید و تیپ می‌زد.
هر وقت که حرفی به غیر حرف‌های خودشون مثل دنبال کردن کارگردانی و... می‌زدم مدام تحقیرم می‌کرد که ذهنت کوچیکه و...
مدام پوز لباس‌ها و جوراب‌ها و ساعت به اصطلاح طلاش رو می‌داد و یه بار هم من رو به خاطر این که گفتم ۵۰ هزار تومن برام پول زیادیه مسخره کرد.( شاید برای شما نباشه ولی برای من کارگر پول زیادیه.)
هوشنگ ازم خواست که عکس‌هایی که با هم گرفتیم رو پاک کنم و کردم ولی لوکیشن اون‌جا رو برای یکیتون فرستادم و گفتم اگه تا شب آنلاین نشدم به پلیس زنگ بزنه.
خلاصه با هوشنگ زدم بیرون و یه ماشین گرفتیم اومدیم ترمینال پرند که بیام تهران، کل این مسیر هم وسایلم رو خودم اوردم و هوشنگ مثل وقتی که من رو برد اونجا کمکم نکرد، وزنشون بیشتر از خودم بود.
اون روز خواستم لوشون بدم ولی به خاطر هوشنگ این کار رو نکردم.


ادامه‌اش رو بگم و بعدش خدانگهدار همه‌تون.


امشب رو مود حرف زدنم ولی باطری ندارم.💔


خلاصه کلی برام فیلم‌های انگیزشی گذاشتن و از دنبال کردن رویاهام حرف زدن و... که مخم رو بزنن.
بعدش هم در مورد بازاریابی شبکه‌ای گفتن و شرکت کیونت!
شب اول زیر پتو در موردش تو گوگل و شما تحقیق کردم( که هیچ کدومتون هم کمک نکردین هندونه‌ها) و دیدم که فقط تو ایران و هنده که غیر قانونیه.
چون بهم گفته بودن اگه قبل از تموم شدن آموزش‌ها برم باید پول بدم، موندم تا آخر آموزش‌ها...
اون‌ها با وعده درآمد به دلار که سقفش ۲۷۰۰۰ دلار در ماهه(😐😂) آدم رو وسوسه می‌کنن که باهاشون همکاری کنه، دائم از این که باید رویات رو دنبال کنی حرف می‌زنن( همون جملات کلیشه‌ای که چند ساله مد شده.) ولی آخر سر به خاطر این که می‌خوای راه خودت رو ادامه بدی نه راه اون‌ها رو مسخره و تحقیرت می‌کنن.
یکیشون می‌گفت که تو کار سینما بوده و سینمای ایران به درد نمی‌خوره، خر نباش، دانشگاهت رو ول کن و بیا با ما خرپول شو.
ازش پرسیدم کارت تو سینما چی بوده؟
عارضم خدمتون که آقا یکی از سیاهی لشکرهای یه فیلم با بازی ستاره اسکندی بوده که مجوز پخش هم نداشته:)
رئیس اون قسمت اسمش مرتضی بود و اهل کرمانشاه، برادر کوچیکترش هم همراهش بود، این برادر کوچیکه بنده خدا قبلاً اون قدر مواد کشیده بود که تمام صورتش قور شده بود و دندون‌هاش سیاه و شکسته شده بودن.
تنها آدم سالمشون هم همون پسر اول بود که من رو برد اون‌جا، اوج خلافش سیگار بود، مدام می‌گفت که چون شرایط زندگیمون مثل هم بوده می‌خوام بهت کمک کنم و این‌جا جات کنم.
دم از در آمد میلیاردی می‌زدن ولی هیچ کدوم ماشین نداشتن، غذاهاشون همه سوپ و ماکارونی بود، کل دم دستگاه شرکتشون یه میز کوچیک با پرچم منچستر سیتی بود و دو تا کامپیوتر قدیمی و یه تعداد صندلی چوبی که خدا شاهده من تا چند روز بعد از اون پشت و کمرم درد می‌کرد، جوری که هرگز نشده بودم.
خلاصه بعد از چند روز شست و شوی مغزی و توضیحات این بنده هنوز دو دل بودم که راست می‌گن یا نه. البته این رو هم بگم که خود شرکت کیونت رو قبول داشتم ولی اون‌ها رو نه چون چند بار ازشون پرسیدم که چه تضمینی هست که شما با شرکت کیونت همکاری می‌کنید و دروغ نمی‌گید؟ که یکیشون کلی چرت و پرت با بی ادبی و توهین بهم تحویل داد ولی اون یکی با خوشرویی ماست‌مالیش کرد و طفره رفت.
وقتی در موردشون تحقیق می‌کردم دیدم که از قربانی‌هاشون چهل یا پنجاه میلیون پول خواستن.
آقا ما هم دیدیم که این‌ها ازمون پول نمی‌خوان کم کم داشتیم اغفال می‌شدیم که روز آخر موقع آزمونشون با هوشنگ و یه پسر کرمانشاهیه دیگه رفتیم تو یه اتاق و نشستیم.
اون پسره بهم گفت که برای ثبت نام باید از شرکت یه خرید ۳۰۰۰ دلاری بکنی( نود میلیون تومن پول رایج مملکت😐)
گفتم ندارم...
حرفم رو قطع کرد و گفت ما بهت کمک می‌کنیم و بهت راهکار می‌دیم. فکر کن( زبونم لال، کثافت حتی دور از جون هم نگفت) مادرت در حال مرگه و باید عمل بشه، هزینه عملش هم ۲۵۰ میلیون پوله که تو باید حتماً صرف دو روز بدیش وگرنه مادرت می‌میره.
گفتم من این پول رو ندارم که بدم به شما برای ثبت نام.
گفت لازم نیست خودت بدیش، به جاش از بقیه کمک بگیر.
ازم خواست که اسامی افرادی که می‌تونم ازشون پول قرض کنم رو بگم که بنویسه و این که رو هر نفر چقدر حساب می‌کنم.
من حقیقتش جز روی بابام رو هیچ کس قد یه نخود حساب نمی‌کنم، حتی اگه مرامش رو داشته باشن پولش رو ندارن.
خلاصه از ما انکار و از اون‌ها اصرار ما رو مجبور کردن که اسامی اون افراد رو بدم....


به چه جرمی؟ من رو دستگیر می‌کنن؟


Репост из: iTweet
بفرست براش ازش بپرس :)))

🥀›› 『 @iTweeTer


Репост из: از اینجا که منم.
حمایتِ روز جمعه🌱
فوروارد کنید تا پست موردعلاقم از چنلتون رو اینجا بذارم.
پ.ن:تا جایی که بشه جوین چنلایی که ادمینشون اینجا جوین میشن میشم✨
@mane_inja


Репост из: دویست‌و‌چند تکه استخوان.
من‌هم، حمایت روز جمعه.🪴
فروارد کنید و منم پستی رو که از شما دوست دارم می‌فرستم اینجا. قلب.🤍>
@kimiaa_bi


لطفاً برای سلامتی همه بیمارها از جمله مادرم یه سوره حمد بخونید🙏


این آهنگ متن زندگی منه.


ماه‌هاست که در بدترین حالت هم آرومم می‌کنه و خیلی دوستش دارم، برام همه چیزه.


خب پس اول بیاید یه کاری بکنیم،
من یه کانال دیگه می‌زنم و این جا رو پاک می‌کنم چون دیگه نمی‌خوام کانال جدید بزنم و به احتمال زیاد اون کانال جدیدم کانال دائمم می‌شه.
این لینک اون کاناله ( https://t.me/+b_xrfxYcHTxlMzU0 )
کس‌هایی که این جا رو می‌خونن و دوست دارن در آینده هم بخونن اون‌جا عضو بشن، این کانال هم دو روز دیگه پاک می‌شه.

Показано 20 последних публикаций.

4

подписчиков
Статистика канала