#ضرب_المثل نه خانی آمده و نه خانی رفته!
مردی خربزهای خرید تا به خانه ببرد. در راه وسوسه در دلش راه یافت که خوب است خربزه را ببُرم و به رسم خانان گوشت آن را بخورم و باقی را در کنار راه اندازم تا عابران گمان کنند خانی از این جا گذشته، گوشت خربزه را خورده و پوستش را دور انداخته است. به این نیت گوشت خربزه را خورد، خواست پوست آن را به کنار راه بیاندازد گفت: خوب است پوست آن را نیز گاز بزنم تا عابران گمان کنند خان نوکری هم داشته است. پوست خربزه را گاز گرفت و خواست پوست نازک آن را به زمین اندازد باز وسوسه در دلش ایجاد شد و هوس خوردن پوست کرد و با خود گفت: اصلاً خوب است پوست خربزه را هم بخورم تا مردم گمان کنند نه خانی آمده و نه خانی رفته است!
برگرفته از کتاب #دوازده_هزار_مثل_فارسی
مردی خربزهای خرید تا به خانه ببرد. در راه وسوسه در دلش راه یافت که خوب است خربزه را ببُرم و به رسم خانان گوشت آن را بخورم و باقی را در کنار راه اندازم تا عابران گمان کنند خانی از این جا گذشته، گوشت خربزه را خورده و پوستش را دور انداخته است. به این نیت گوشت خربزه را خورد، خواست پوست آن را به کنار راه بیاندازد گفت: خوب است پوست آن را نیز گاز بزنم تا عابران گمان کنند خان نوکری هم داشته است. پوست خربزه را گاز گرفت و خواست پوست نازک آن را به زمین اندازد باز وسوسه در دلش ایجاد شد و هوس خوردن پوست کرد و با خود گفت: اصلاً خوب است پوست خربزه را هم بخورم تا مردم گمان کنند نه خانی آمده و نه خانی رفته است!
برگرفته از کتاب #دوازده_هزار_مثل_فارسی