یه روز دیگه هیچ نامهای که بوی من و بده در خونهت رو نمیزنه، دیگه ازت نمیخوام که متعلق به تو باشم، دیگه برات از روزهام نمیگم و دیگه مرد سایهها صدات نمیزنم. لطفا اون روز بدون اینکه ازت بخوام با خوندن نامههام هلال لبهات رو بالا ببری، لبخند بزن. بهم گفته بودی که روی نامههام بوسه میزنی، متاسفم دیگه قرار نیست نامهای مهمون لبهات بشه و دیگه قرار نیست بخاطر نگرفتن جواب نامههام اشک بریزم. من عاشق شدم ددی اما نه عاشق تو! سالهای زیادی خودم رو توی خواستنت غرق کردم با این حال هیچوقت نفهمیدم من تو رو با چه اسمی میخوام اما اون فرق داره ددی، اون کسی که به اسم خودم باید صداش کنم چون اونقدر توی دوست داشتنم غرق شده که دیگه اسم خودش رو به یاد نمیاره. من مردِ خودم رو پیدا کردم اما هیچوقت نتونستم با تمام وجودم بهش عشق بدم چون همیشه یه جایی ، توی یتیم خونهی ذهنم، به تو و احساساتی که هیچوقت نصیبم نشد فکر میکردم اما دیگه حتی فکرت و هم نمیخوام، من فقط خاطراتت رو میخوام اونم نه نوشتههای که تویی مستی برام نوشتی، خاطرات تنها خانوادهای که برام بودی. لطفا من و توی خاطراتت نکش اما به زندگی کردنم هم دیگه فکر نکن و اگر هنوز دوستم داری برای بار اول و آخر آغوشت رو بدرقهی راهم کن، بذار برای مرهمم از آغوش پدری که متعلق به من نبود اما خودش رو ازم دریغ نکرد بگم. میشه برای یکبار هم که شده بهم نه نگی و بیای؟ اون روز قراره آخرین روز باشه و دیگه نه منی باشم و نه تو، پس خودت رو ازم دریغ نکن.
𖧧 #Moira༺
𖧧 #Moira༺