زندگی بود یا رویا
من اون رو نفس کشیدم
اونی که شیرین بود
اونی که پررنگ بود
اونی که مثل ماه واسم با ارزش بود؛ انقدر باارزش که اگه شب پر از ستاره بود، چشمای من فقط به امید دیدن ماه به اسمون نگاه میکرد
الان کجاییم؟ نزدیکای صبحه
ماه کجاست؟ چرا کمرنگ شده؟
نوری که سهمم شده بود انقدر روح ربا بود که فراموش کردم شب هم میتونه عوض بشه و جاشو به روز بده
ساعت شیش صبح شد
دیگه ماه پر نور رو نمیبینم؛ زیادی کمرنگ شده و کم کم اسمون رو ترک میکنه
جوری که انگار اصلا شب وجود نداشت
راستی نگفتی زندگی بود یا رویا؟
_هیتا
من اون رو نفس کشیدم
اونی که شیرین بود
اونی که پررنگ بود
اونی که مثل ماه واسم با ارزش بود؛ انقدر باارزش که اگه شب پر از ستاره بود، چشمای من فقط به امید دیدن ماه به اسمون نگاه میکرد
الان کجاییم؟ نزدیکای صبحه
ماه کجاست؟ چرا کمرنگ شده؟
نوری که سهمم شده بود انقدر روح ربا بود که فراموش کردم شب هم میتونه عوض بشه و جاشو به روز بده
ساعت شیش صبح شد
دیگه ماه پر نور رو نمیبینم؛ زیادی کمرنگ شده و کم کم اسمون رو ترک میکنه
جوری که انگار اصلا شب وجود نداشت
راستی نگفتی زندگی بود یا رویا؟
_هیتا