مثل همیشه میدونستم کجاست، اشپزخونه
اون عاشق کیک و شیرینی بود_برعکس من،من ازشون متنفرم_ اون همینطور دوست داشت دستپخت خودش رو بخوره.
همیشه هم شیرینی هاش رو با بقیه شریک میشد
درست هم حدس زده بودم
همونجا وایساده بود و مشغول بود و زیر لب اهنگ میخوند
صورتش و موهاش اردی شده بودن و قشنگ تر از همیشه شده بود.
ارد مثل همیشه لای پیچ موهاش گیر کرده بود
چه شاعرانه!
پیچ موهاش
خنده داره، همیشه وقتی راجب اون حرف میزنم چیزهای عجیب غریبی از دهنم بیرون میاد.
من مثل همیشه خیره به اون بودم،و اونم مثل همیشه حواسش نبود.
منم اونو به حال خودش (وا)گزاشتم
بعضی وقتا حس میکردم یه روحم
منتظر بودم که کارش تموم شه
وقتی اون شیرینی ها کوفتی رو بزاره توی فر شاید یه نگاهی هم به من بندازه، از شیرینی ها متنفرم.
پ.ن: واگذاشت رو بزور جا دادم.
For:
@Chrysalism_02From:
@rileith