#Yasii👼🏻✨|یاسی
~پارت #چهاردهم
𝘿𝙞𝙮𝙖𝙣𝙖
داشتم اتاقمو مرتب میکردم بخوابم که یهو صدای مسیج گوشیم اومد...اخه این وقت شب!؟همزمان که داشتم رمز گوشیمو میزدم تو این فکر بودم که کیه...
نیکا که زود میخوابید که بتونه صُبا زود بیدار شه...مهدیسم که کلا شبا گوشی پیشش نبود...با دخترای دیگه ئم که دراون حد صمیمی نبودیم که بخوان بهم پیم بدن چ برسه نصفه شب...پسرائم که...
یهو دیدم طرف ناشناسه...
رفتم تو واتساپ و چتو وا کردم.پروفایلشو که دیدم فهمیدم همون پسرس...ارسلان!نوشته بود:"سیااام"
همینجوری مونده بودم!چشه؟!آدم ساعت ۱ونیم پیم میده میگه سیام!؟شروع کردم تایپ کردن ک جوابشو بدم ، یهو دعوای چن ساعت پیشمون یادم افتاد...هنوز ازش دلخور بودم!پس فقد سین زدم و وایسادم خودش ادامه بده...
بعدِ حدودِ ۱۰ ۲۰ ثانیه ک دید جواب نمیدم ، ایز تایپینگ شد و اینبار تصمیم گرفتم جوبشو بدم...:
(ارسلان:+ دیانا:-)
+شبت بخیر
-نصفه شبه😐
+ولی سین زدی پس ینی بیداری. منتظر بودی پیام بدم نه؟!😌
-زرتو میزنی یا بگیرم بخوابم؟!
+باش حالا فمیدم عصبیت کردم نباید میکردم
-عا ک اینطور؟عصبیم کردی؟!
+دیانا
...
+باشه بابا اهه گفتم که
-چیو؟!هیچی نگفتی!
+این که ببخش
-چیکار کنم؟!
+دیاااا
...
+چقد پررویی
-استادم تویی
+😂😂حالا بخشیدی بچه؟
-من بچه نیسمم
+بچه من که هستی!
-چیت؟🙂
+بچم
دلم میخواست جیغغغ بزنممم از ذوق ولی فقط سرمو کردم تو بالشتم و خودمو کنترل کردم😭😂
+اخرش چیشدددد؟!
-خستمه بابا ولم کن
+جواب بده ولت کنم
-بخشیدم بابا بخشییدمممم😭😂
+یسسسسس
...
+باشه دیگه دیر وقته ، خوابتم به هم ریختم...
-ن اوکیه..پس...
+شبت قشنگ💜
-شب توئم✨🤍
+خوابای ناز ببینی...
دیگه جوابشو ندادم چون میدونستم تا صب ادامه میدیم:)ولی میتونم ب جرئت بگم یکی از کیوت ترین عذرخواهیایی بود که بهم گفته بودن:)دلم میخواست تا صب باهاش حرف بزنم ولی صدای قدمای مامانمو ک شنیدم سریع گوشیمو برداشتم و پتومو کشیدم و خودمو زدم به خواب...شتتتت مگه مامان بیدار بوددد؟!بفهمه تا الان بیدار بودم میکشتممم
درو وا کرد چند ثانیه که گذشت صدای بسته شدنشو شنیدم و ی نفس راحت کشیدم و کمکم خوابم برد...
.
.
.
•یعنی مامان دیانا فهمید؟!
بچشههههیتیترتیتیتیت🥹✨
ادامه دارد...✨
~پارت #چهاردهم
𝘿𝙞𝙮𝙖𝙣𝙖
داشتم اتاقمو مرتب میکردم بخوابم که یهو صدای مسیج گوشیم اومد...اخه این وقت شب!؟همزمان که داشتم رمز گوشیمو میزدم تو این فکر بودم که کیه...
نیکا که زود میخوابید که بتونه صُبا زود بیدار شه...مهدیسم که کلا شبا گوشی پیشش نبود...با دخترای دیگه ئم که دراون حد صمیمی نبودیم که بخوان بهم پیم بدن چ برسه نصفه شب...پسرائم که...
یهو دیدم طرف ناشناسه...
رفتم تو واتساپ و چتو وا کردم.پروفایلشو که دیدم فهمیدم همون پسرس...ارسلان!نوشته بود:"سیااام"
همینجوری مونده بودم!چشه؟!آدم ساعت ۱ونیم پیم میده میگه سیام!؟شروع کردم تایپ کردن ک جوابشو بدم ، یهو دعوای چن ساعت پیشمون یادم افتاد...هنوز ازش دلخور بودم!پس فقد سین زدم و وایسادم خودش ادامه بده...
بعدِ حدودِ ۱۰ ۲۰ ثانیه ک دید جواب نمیدم ، ایز تایپینگ شد و اینبار تصمیم گرفتم جوبشو بدم...:
(ارسلان:+ دیانا:-)
+شبت بخیر
-نصفه شبه😐
+ولی سین زدی پس ینی بیداری. منتظر بودی پیام بدم نه؟!😌
-زرتو میزنی یا بگیرم بخوابم؟!
+باش حالا فمیدم عصبیت کردم نباید میکردم
-عا ک اینطور؟عصبیم کردی؟!
+دیانا
...
+باشه بابا اهه گفتم که
-چیو؟!هیچی نگفتی!
+این که ببخش
-چیکار کنم؟!
+دیاااا
...
+چقد پررویی
-استادم تویی
+😂😂حالا بخشیدی بچه؟
-من بچه نیسمم
+بچه من که هستی!
-چیت؟🙂
+بچم
دلم میخواست جیغغغ بزنممم از ذوق ولی فقط سرمو کردم تو بالشتم و خودمو کنترل کردم😭😂
+اخرش چیشدددد؟!
-خستمه بابا ولم کن
+جواب بده ولت کنم
-بخشیدم بابا بخشییدمممم😭😂
+یسسسسس
...
+باشه دیگه دیر وقته ، خوابتم به هم ریختم...
-ن اوکیه..پس...
+شبت قشنگ💜
-شب توئم✨🤍
+خوابای ناز ببینی...
دیگه جوابشو ندادم چون میدونستم تا صب ادامه میدیم:)ولی میتونم ب جرئت بگم یکی از کیوت ترین عذرخواهیایی بود که بهم گفته بودن:)دلم میخواست تا صب باهاش حرف بزنم ولی صدای قدمای مامانمو ک شنیدم سریع گوشیمو برداشتم و پتومو کشیدم و خودمو زدم به خواب...شتتتت مگه مامان بیدار بوددد؟!بفهمه تا الان بیدار بودم میکشتممم
درو وا کرد چند ثانیه که گذشت صدای بسته شدنشو شنیدم و ی نفس راحت کشیدم و کمکم خوابم برد...
.
.
.
•یعنی مامان دیانا فهمید؟!
بچشههههیتیترتیتیتیت🥹✨
ادامه دارد...✨