تو که رفتی همه چیزو با خودت بردی، بعد از تو هروقت دلم تنگ میشد میرفتم تو تراس خونه و خیره میشدم به ماه، یادمه عاشق ماه و ستاره بودی اما بدجور از تاریکی میترسیدی، هروقت خونه تاریک میشد سریع میومدی بغلم میکردی نمیدونم شایدم تاریکی بهونه بود برا اینکه بیای تو بغلم، تو که اومدی توی زندگیم کلا تغییر کردم، شدم مثلِ خودت، هرچی که دوست داشتی رو منم دوست داشتم.
یادمه از رنگ قرمز زیاد خوشم نمیومد اما قرمز رنگ مورد علاقت بود و اکثر لباسات رنگ قرمز بود اون لباسارو که توی تنت میدیدم دلم میرفت، از اونجا به بعد منم عاشق رنگ قرمز شدم.
یادمه چند روز بعد ازینکه ترکم کردی و رفتی رفتم همون کافه همیشگیمون، همونجا که هر دفعه دست توی دست هم میرفتیم، این دفعه که تنهایی رفتم همه یجوری نگام میکردن، حس میکردم نصفه نیمه رفتم، حس میکردم یچی کم دارم که اینجور با تعجب نگام میکنن، توی خیابون که راه میرفتم یهو یجا وایسادم اصلا خشکم زد، میدونی چرا؟ یادمه همونجا یه لحظه مکث کردی و گفتی یچیز بگم بهت منم گفتم آره، برگشتی گفتی هیچوقت تنهام نزار من بدونِ تو نمیتونم، اما چیشد؟ اونی که تنها گذاشت و رفت خودت بودی، اونی که بعد از من نفس کشید و نمُرد خودت بودی، منم که بدون تو نمیتونم، منم که دور از تو فقط دارم نفس میکشم و انگار زنده نیستم، منم که برای جای خالیت عزا گرفتم و نمیتونم با هیچکس پُرش کنم.
یادمه از رنگ قرمز زیاد خوشم نمیومد اما قرمز رنگ مورد علاقت بود و اکثر لباسات رنگ قرمز بود اون لباسارو که توی تنت میدیدم دلم میرفت، از اونجا به بعد منم عاشق رنگ قرمز شدم.
یادمه چند روز بعد ازینکه ترکم کردی و رفتی رفتم همون کافه همیشگیمون، همونجا که هر دفعه دست توی دست هم میرفتیم، این دفعه که تنهایی رفتم همه یجوری نگام میکردن، حس میکردم نصفه نیمه رفتم، حس میکردم یچی کم دارم که اینجور با تعجب نگام میکنن، توی خیابون که راه میرفتم یهو یجا وایسادم اصلا خشکم زد، میدونی چرا؟ یادمه همونجا یه لحظه مکث کردی و گفتی یچیز بگم بهت منم گفتم آره، برگشتی گفتی هیچوقت تنهام نزار من بدونِ تو نمیتونم، اما چیشد؟ اونی که تنها گذاشت و رفت خودت بودی، اونی که بعد از من نفس کشید و نمُرد خودت بودی، منم که بدون تو نمیتونم، منم که دور از تو فقط دارم نفس میکشم و انگار زنده نیستم، منم که برای جای خالیت عزا گرفتم و نمیتونم با هیچکس پُرش کنم.