🔴 مسعود رجوی کجاست؟
✍️ لطفالله میثمی
🔺دوستان و آشنایان زیادی از من میپرسند که مسعود رجوی کجاست؟! این پرسشی است که همه از هم میپرسند؛ ولی پاسخ مناسبی دریافت نمیکنند.
🔺مسعود رجوی میگفت مسئولان جمهوری اسلامی توانایی مقابله و یارای مقاومت در برابر امپریالیزم امریکا و غرب را ندارند و سازماندهی میلیشیا گامی است برای مقابله با امپریالیزم و حفاظت از آزادی و استقلال و تمامیت انقلاب ایران. شنیده میشد که دولت موقت مهندس بازرگان مانند دولت کرونسکی، پیش از انقلاب اکتبر 1917 روسیه است و مجاهدین، خود را برای اقدام لنینی و کاملکردن انقلاب ضد امپریالیستی آماده میکنند.
🔺روزها و ماهها و سالها سپری شد. رهبران سازمان از فرانسه و بعدازآن از عراق سر درآوردند. مسعود رجوی به دامان حزب بعث و صدام پناه برد. درحالیکه جوانان وطن، برای دفاع از استقلال مملکت، با گلولههای سربازان بعثی، یکییکی در خون خود میغلتیدند. این در حالی بود که برادران مجاهد در سال 1349 برای نجات شش نفر از دوستان زندانیشان، در دوبی هواپیمایی را ربودند و در عراق فرود آمدند. بعثیهای عراق سعی کردند با شکنجههای طاقتفرسا آنان را از پا درآورند. خوشبختانه موفق نشدند و برادران ما به پایگاههای فلسطین در لبنان منتقل شدند.
🔺بعث عراق به رهبری صدام، در پی اشغال کویت با لشکریان امریکا و 26 کشور طرفدار غرب رویارویی نظامی پیدا کرد و ناچار، بدون دستاوردی کویت را رها کرد. مردم عراق اعم از شیعه، سنی، کرد و ایزدی به دنبال دو اشغالگری بدون دستاورد، به یک قیام سراسری در عراق دست زدند. قیامی کاملاً ملی و خودجوش که از قاعده مردم شروع شد؛ نه سران عراق در آن دست داشتند و نه سران امریکا و دیگر کشورها. اعتراض جدی به بعثیهای عراق و ناکامیهایشان در جریان اشغال ایران و کویت بود. بعث عراق با حمایت امریکا و آقای رامسفلد و مجاهدین به رهبری مسعود رجوی به سرکوب این قیام خودجوش، سراسری و مردمی عراق پرداختند. مسعود رجوی در کنار دشمن مردم عراق و همراه امپریالیسم امریکا بود. آیا شعارهای اول انقلاب به این زودی از یادش رفته بود؟ رهبری سازمان به این نوسان آشکار و گردش 180 درجهای راهبردی چگونه پاسخ میدهد؟
🔺تمامی اعضای دهنفره کادر مرکزی، بهویژه حنیفنژاد، بر این باور بودند که درنهایت غرور مسعود رجوی ضربه خود را خواهد زد. غرور او بهسان یک فطرت ثانویه شده بود. یادم میآید که وقتی در خانه جمعی با او کشتی میگرفتم، درحالیکه پشتش کاملاً به زمین بود و امکان تکان خوردن نداشت، باز میگفت مانور شانه را نگاه کن، مانور کمر را نگاه کن. یک زمینخوردن ساده را نمیپذیرفت، ما هرکدام زمین میخوردیم، اعتراف میکردیم.
🔺علی باکری، مسائلی را که در پایگاه فلسطینیها در لبنان اتفاق افتاده بود، برای ما تعریف میکرد و میگفت، مسعود مدعی بود که اصغر بدیعزادگان و دیگر اعضا، صلاحیت نوشتن نامه برای رهبران فلسطینی را ندارند و این صلاحیت تنها در شأن اوست. باکری میگفت، مسعود با این کارهایش اصغر را منفعل کرده بود.
🔺در زمستان سال 50، در اتاق یک از بند 2 زندان عمومی اوین، 40 نفر باهم بودیم. بسیاری از اعضای دستگیرشده سازمان بهجز حنیفنژاد و رسول مشکینفام در آن جمع حضور داشتند. جمعی بود که هرکس گذشته خود و سازمان را جمعبندی میکرد که تفصیل این جمعبندیها در کتاب خاطرات من آمده است. وقتی نوبت مسعود شد و میخواست به غرور خود اعتراف کند، گفت: من نمیدانم چرا همه مشهدیها ازجمله جلالالدین فارسی، دکتر علی شریعتی و امیرپرویز پویان و من، مغرور هستیم. متأسفانه ملاحظه کردیم که مسعود غرور خود را به جغرافیا نسبت داد و از اعتراف کامل سر باز زد و همزمان با این اعتراف چند مشهدی دیگر را نیز متهم کرد. با همین روحیه بود که مسعود رجوی، هر شکستی را پیروزی قلمداد میکرد.
🔺سعادتی در نامه خود به مسعود رجوی و مجاهدین پیرو او هشدار میدهد که ما بایستی خشم ضد امپریالیستی آیتالله خمینی را در معادلات استراتژیکمان بهحساب بیاوریم. البته اشتباه آشکاری که رخ داد اعدام سعادتی بود و خطای آشکارتر مجاهدین این بود که بهجای توجه به محتوای راهبردی نامه او، روی اعدام او مانور دادند. درحالیکه محتوای نامه، هشدار و فرصتی تاریخی برای اصلاح خطمشی بود. بهراستی برنتافتن و انکار حقایق این نامه را چگونه میتوان تبیین کرد؟! درحالیکه سعادتی از دوستان بسیار نزدیک مسعود رجوی بود و مسعود را قبله خود میدانست.
@Sahamnewsorg