هنوزم بعضی شبا خوابت رو می بینم.
تو دنیای رویا به داستانمون پیچ و خم میدم و باهات توی تاریکی، یه گوشه پنهون میشم.
تو بعضی از خواب هام مجبورم میکنن باهات همراه بشم...
توی بعضی های دیگه همراهت میام و دنبالت کشیده میشم...
نگه داشتنم رو بلد نبودی و موندن کنارت رو بلد نبودم...
وقتی خوابت رو می بینم، درد پَس زدنت کمتر میشه... درد وقتی که بهت گفتم "دیگه نمی خوامت" و تو تسلیم شدی و گذاشتی برم... خودتم رفتی که با خودت کنار بیای و دیگه برنگشتی.
حتی اگه توی اون خواب های بی سر و ته مجبورم کنن باهات بمونم و کنارت باشم، بازم حس دردش فروکش میکنه.
راستی وقتی قرار نیست دیگه برگردی به چه حقی بازم سر و کله ت یه جایی میون خواب هام پیدا میشه؟
تو دنیای رویا به داستانمون پیچ و خم میدم و باهات توی تاریکی، یه گوشه پنهون میشم.
تو بعضی از خواب هام مجبورم میکنن باهات همراه بشم...
توی بعضی های دیگه همراهت میام و دنبالت کشیده میشم...
نگه داشتنم رو بلد نبودی و موندن کنارت رو بلد نبودم...
وقتی خوابت رو می بینم، درد پَس زدنت کمتر میشه... درد وقتی که بهت گفتم "دیگه نمی خوامت" و تو تسلیم شدی و گذاشتی برم... خودتم رفتی که با خودت کنار بیای و دیگه برنگشتی.
حتی اگه توی اون خواب های بی سر و ته مجبورم کنن باهات بمونم و کنارت باشم، بازم حس دردش فروکش میکنه.
راستی وقتی قرار نیست دیگه برگردی به چه حقی بازم سر و کله ت یه جایی میون خواب هام پیدا میشه؟