±Jedale•°•sheytani⅔±


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


|•﷽?
جدال شیطانی°•°جلد دوم پایان یافت
جلد سوم درحال تایپ
به قلم:لِۍلۍوَعَصَل
جلد اول رمان: @jedal_sheytani
جلد دوم و سوم: @jedalesheytani
نویسنده:
@leily_n
@lilyn_bot
با افتخار کاربرانجمن جادوی قلم
@jadoyee_ghalam
http://Jadoyeghalam.com
#پایان_خوش♥️?

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


سلام این ربات گردونه شانس خیلی باحاله😍

توش کلی جایزه های خیلی خوبی داره از جمله شارژ و ممبر و حتی پول نقد 😳

هیچ کار هم نمیخواد بکنی فقط باید قرعه کشی کنی😱👇

http://t.me/GarduneBot?start=556624547


خوب تا همینجا کافیه برنده رو فردا میگم فور کنید


#part #50
خورشید
شیطون به آبتین نگا کردم که بیخیال شونه هاشو انداخت بالا و برگشت از کلاس بره بیرون . تا آبتین برگشت دخترای کلاس با لبخند ملیح نگاش میکردن و بعضیاشونم چشمک میزدن . دهنم اندازه غار وا شد آبتینم با این کارشون هنگید
یکی از پسرای کلاس گف _ بیا زنم‌ جور شد یکیو انتخاب کن
اون باغ وحشه گف_ همچین ملیح نگات میکنن که انگار برنامه ازدواجم چیدید حامله ام شده رفته
با این حرفش چشای من و آبتین ده تا شد دخترام بادشون خوابیده بود
دیگ نتونستم تحمل کنم پهن زمین شدم و با صدای بلند میخندیدم . قیافه ها دیدنی بود
آبتین و پسرای کلاسم داشتن میخندیدن دخترام مدام چش غره میرفتن . بعد کلی خندیدن از رو زمین بلند شدم و سرفه ی مصلهتی کردم و جدی گفتم _ آقای حیدری میتونید بشینید ولی فردا با همسرتون میاید سر کلاس
امد حرف بزنه که رفتم سمت میزم و کتابو باز کردم و شروع به درس دادن کردم آبتینم کلافه نشست سر جاش . بعد اینکه تایم کلاس تموم شد بدون این که معطلی کنم وسایلمو جمع کردم و از کلاس زدم بیرون خیلی خسته بودم تا امدم پامو از در دانشگاه بزارم بیرون کیفم از پشت کشیده شد که پرت شدم تو بغل یارو . شتاب زده برگشتم سمتش که دیدم آبتینه
اخم مصنوعی کردم _ چیکار میکنی
آبتینم با اخم گف _ این مسخره بازی چیه تو کلاس راه انداختی؟
آبرومو انداختم بالا _ تنبیهته
با اخم وحشتناکی نگام کرد _ بچه بازی در نیار
شونه هامو انداختم بالا _ به من چه فردا با زنت میای سر کلاس
بدون اینکه منتظر باشم دوباره عصبی بشه رفتم بیرون ولی آخرسر صداشو شنیدم که میگفت خودت خواستی توجه ایی نکردم و سوار ماشینم شدم و مستقیم رفتم خونه . با بوق ماشین آقا صادق درو باز کرد ماشینو پارک کردم‌و رفتم‌ سمت پله ها درخونه در خونه رو با کلیدی که داشتم باز کردم تا خواستم برو تو مستقیم رفتم تو سینه ی یکی که دماغم داغون شد جیغ رف هوا
حرصی بدون اینکه نگا‌کنم کیه گفتم_ مگ کوری یابو ای مامان دماغم ای
از تو قفسه سینه یارو امدم بیرون که با صورت خندون دایان مواجه شدم . با اخم نگاش کردم زده دماغمو ناقص کرده بعد با نیش باز زل زده به من _ رو آب بخندی زدی دماغمو خورد کردی بعد مث مترسک با نیش باز زل زدی به من
نیشش بیشتر کش امد و لپمو کشید _ بلبل زبون حواستو جمع کن تا دماغت داغون نشه
اینو گفت و یه چشمکم زد و رف . خشکم زد واه این دایانه؟ همون مغرور و گند اخلاق؟ سرمو تکون دادم _ نه نه این یه چی خورده تو فرق سرش
یهو صدای جیغ مامان درومد برگشتم طرفش که دیدم صورتشو چنگ زد _ هیع وای خدا دخترم از دست رف . دارم با خودش حرف میزنه
یدونه دیگ صورتشو چنگ زد _ واعای شانی کجایی دخترت از دست رف وای خاک برسر شدیم رف
و جیغ زد _ شانی
بابا شتاب زده امد بغل دست مامان _ جانم چی شده
مامان منو نشون داد _ خل شد رف
بابا هراسون نگام کرد _ چیه چی شده
مامان دوباره صورتشو چنک زد _ داره با خودش حرف میزنه و سرشو تکون میداد دیونه شده
با چشای گرد زل زده بودم به مامان
که دوباره مامان صورتشو چنگ زد _ بیا نگا چجوری داره منو نگا میکنه
بابا به من نگا کرد منم به بابا که جفتمون منفجر شدیم . حالا نخند کی بخند مامانم مثل خنگا نگامون میکرد
بابا صورت مامانو نوازش کرد _ بیا بریم که خودت خل شدی عزیزم
که من دوباره ترکیدم مامانم یه چش غره به جفتمون رف و رفت داخل خونه من‌و بابام با خنده رفتیم داخل


Mahtab🌙🎈khorshid👑🌞
#بفور


Hlia🦄Abtin🦋
#بفور


dani🖤Abtin
#بفور


Aram♥️✨khorshid🔥💦
#بفور


یاسمن🌸🍃تیکه کلام آبتین:خوری🦋👑
#بفور


#مهسا💋_خورشید💋🍃☘
🌈❤️🌙🍭
#بفور


لیلی♥️خورشید🌸🍃
#بفور


چالش داریم
نوعش:‌فورواردی
قانونش:یک کلمه تیکه کلام از آبتین، خورشید و هرکسی که توی حلد سوم دوسش دارین بفرستین به آیدی من همراه با اسمتون
با کلی جایزه عالی😍😁:
جایزه نفر اول: کیبورد شاخ نویس ک همع دنبالشن با یه عالمه صفحه خاص!و همچنین یک پارت از رمان رو جلوتر از همه میدیم بهش تا بخونه و یک روز بعدش پارت و میفرستیم چنل😁
جایزه نفر دوم: برنامه apk ساز
جایزه نفر سوم:برنامه هک شارژ
بهـــــــــترین جایزه هارو براتون گزاشتیم با کمترین دروغی😊
ظرفیت:محدود
سریعا برای شرکت به پیوی مراجعه کنید، (در ضمن اگه تیکه کلامی ازشون ب یاد ندارید اسم خودتون و شخصیت محبوب این جلد از نظر خودتون رو با ایموجی های دلخواهتون تزئین کنید و بفرسید آیدی من):
@leily_n
@lilyn_bot
♥️حتما شرکت کنید♥️
امیدوارم شما یکی از برنده های ما باشید🌸🍃


😂🚶🏻‍♀یادش بخیر


گپ ارسالی جدال شیطانی:
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
https://t.me/joinchat/IS1qo0-CP3R_W5gjCjy0SA
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
گپ چت جدال شیطانی:
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
https://t.me/joinchat/IS1qo1HyKsbP_adLez57VQ
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
گپ درخواستی جدال شیطانی:
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
https://t.me/joinchat/IS1qo0hXHB7vGC6KPOKoCw
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
گپ چالش جدال شیطانی:
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
https://t.me/joinchat/IS1qo06PluErD9bRx9aF7g
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋


موافقین ی ویدیوی خوب درست کنم از آبتین و خورشید؟
نظرتون؟
آبتین و خورشید؟♥️یا همه شخصیت ها؟(دایان،داران،ترانه+آبتین و خورشید؟)💚


😂😂😂وقتی ام کلی فک میکنی ک چی بپوشی آخرش ب این نتیجه میرسی ک همون لباسه ک دیروز باهاش رفتی بیرون و بپوشی😂😂😂


#دختر ک باشی!
#صد مدل کفش داری
#صد مدل مانتو داری
#صد مدل شلوار داری
#صد مدل شال رنگی داری
#صد مدل صندل و کتونی داری
#صد مدل دستبند و انگشتر داری
#صد رنگ لاک داری
#کلی عروسک داری
#ولی!
وقتی میخای بری بیرون نمیدونی چی بپوشی، چه رنگی لاک بزنی، چی بندازی دستت!
آخرم حوصلت سر میره مثله پیرزنا غر غر میکنی!
#یع_نمونه_کامل_از_خودم😂♥️

روز دختر مبارک🌸🍃
👑جدال شیطانی³👑


لف ندین😐🚶🏻‍♀
خزه😐🏳
بزارین بی صدا🔇


بنر جدیدمون😂♥️
#پخش_شه
3کا بشیم سوپرایز دارم😍


#جدال_شیطانی³ 😹

با ترس در زدم و به ساعتم نگاه کردم که ده دقیقه دیر کرده بودم.
با صدای خورشید نگاهم رو از ساعتم گرفتم:
-بله؟
با شنیدن صداش دوست داشتم جیغ بزنم! آب دهنم رو قورت دادم:
-استاد؟میتونم بیام تو؟
خورشید با صدای عصبی گفت:
-باز کن درو ببینم.
درو باز کردم و کنار ایستادم که با خودکارش بهم اشاره کرد:
-بیا تو.
داخل رفتم و نگاهش کردم که با حرص نگاهم میکرد:
-تو مگه همزمان با من نباید میومدی؟چطور من زود رسیدم تو ده دقیقه تاخیر داشتی؟
نفس کلافه ای کشیدم و گفتم:
-دیگه تکرار نمیشه خوری! بشینم؟
متعجب گفت:
-خوری؟
نیشم داشت باز میشد که جمعش کردم:
-خانم غیاثوند!
صدای خنده همه روی هوا رفت و خورشید گفت:
-به عنوان تنبیهت باید تا آخر این هفته ازدواج کنی!
خوب میدونست از ازدواج نفرت دارم، با داد گفتم:
-چی؟ این چه شرطیه؟
شونه هاش و بالا انداخت:
-یا ازدواج میکنی یا به استاد های دیگه میگم بندازنت و خودم هم این کار رو میکنم.
بهت زده لب زدم:
-آخه من زن از کجا گیر بیارم؟
با خنده روش رو سمت دیوار کرد تا کسی نبینه که داره میخنده و بعد چند ثانیه با اخم به من نگاه کرد:
-این همه خر ریخته تو دانشگاه و خیابون یکیشون و بگیر.
چشمکی زد و برگشت سمت تخته تا درسش و بده:
-عروسیتون منم دعوت کن.
سرم و تکون دادم که یهو برگشت، نزدیک بود سکته بزنم. دستم رو روی قلبم گزاشتم که گفت:
-راستی...


عا عا! ادامش تو چنل😸
😹😹😹پسره شاشید به خودش
واعای عالیع😻😹
دخترع استاد پسرست!🙀😹

یع رمان طنز😹کلکلی😾عاشقانع😻 به قلم اوسکل نمای😹:لۍلۍ و عصل👑
زود جویین شو میخواد لینک و خصوصی کنع😼😾رمانش بد خواه زیاد دارع🥥:
🦋 T.me/jedalesheytani 🦋
ادامه این پارت🥝:
سرچ شود🍇:
#part #49
اگ ادامه این نبود بیا پیوی فحش بده آیدیم تو بیو چنل هس😹👐🏿
میگن اونقدر نویسنده هاش موفق بودن که رمان سه جلده شده🙀
چشم حسوداشون کور😹🖕🏼


#part #49
آبتین
با بهت داشتم نگاهش میکردم، بهت ام برای این نبود که این کارو کرد! برای این بود که الآن کلاس داشت و پنج مین دیگه شروع می شد!
با بهت بهش نگاه کردم که طلبکار گفت:
-‌چته مثل بز داری منو نگاه میکنی؟آتیش کن بریم خونه که مست خوابم.
آب دهنم رو قورت دادم تا خودمو برای حرفی که پیش رو داشتم آناده کنم:
-ام...خورشید جان؟
بی حال گفت:
-هام؟
دوباره آب دهنم رو قورت دادم و نگاهش کردم تا ادانه حرفم و بگم:
-راستش، الآن...الآن...
وسط حرفم پرید:
-من یه دور میخوابم حرفت و کامل کردی صدام کن.
به دنبال این حرفش پشتش رو به من کرد و روی صندلی سمت پنجدپره به پهلو خوابید.
بی مقدمه یهو گفتم:
-پنج مین دیگه کلاس داری!
عین چی از جاش پرید و به من نگاه کرد و بلند داد زد:
-چی؟
آب دهنم و قورت دادم و پام و روی گاز فشار دادم تا سریع تر برسیم خونه. خورشید با ایستادن ماشین پرید پایین و شالش رو با مقنعه عوض کرد کیفش رو برداشت و از خونه بیرون زد و بدون جواب به سوال های خاله سلدا پرید پشت ماشبن و با تمام سرعت به سمت دانشگاه روند.
به خودم که اومدم توی ماشینم بودم و هنوز نرفته بودم تا کوله مشکیم و بردارم، کتاب هام همه توی اون بود.
سریع استارت زدم و ماشین از جا پرید.
***
با ترس در زدم و به ساعتم نگاه کردم که ده دقیقه دیر کرده بودم.
با صدای خورشید نگاهم رو از ساعتم گرفتم:
-بله؟
با شنیدم صداش دوست داشتم جیغ بزنم! آب دهنم رو قورت دادم:
-استاد؟میتونم بیام تو؟
خورشید با صدای عصبی گفت:
-باز کن درو ببینم.
درو باز کردم و کنار ایستادم که با خودکارش بهم اشاره کرد:
-بیا تو.
داخل رفتم و نگاهش کردم که با حرص نگاهم میکرد:
-تو مگه همزمان با من نباید میومدی؟چطور من زود رسیدم تو ده دقیقه تاخیر داشتی؟
نفس کلافه ای کشیدم و گفتم:
-دیگه تکرار نمیشه خوری! بشینم؟
متعجب گفت:
-خوری؟
نیشم داشت باز میشد که جمعش کردم:
-خانم غیاثوند!
صدای خنده همه روی هوا رفت و خورشید گفت:
-به عنوان تنبیهت باید تا آخر این هفته ازدواج کنی!
خوب میدونست از ازدواج نفرت دارم با داد گفتم:
-چی؟ این چه شرطیه؟
شونه هاش و بالا انداخت:
-یا ازدواج میکنی یا به استاد های دیگه میگم بندازنت و خودم هم این کار رو میکنم.
بهت زده لب زدم:
-آخه من زن از کجا گیر بیارم؟
با خنده روش رو سمت دیوار کرد تا کسی نبینه که داره میخنده و بعد چند ثانیه با اخم به من نگاه کرد:
-این همه خر ریخته تو دانشگاه و خیابون یکیشون و بگیر.
چشمکی زد و برگشت سمت تخته تا درسش و بده:
-عروسیتون منم دعوت کن.
سرم و تکون دادم که یهو برگشت، نزدیک بود سکته بزنم. دیتم رو روی قلبم گزاشتم که گفت:
-راستی، سه روز حق نداری بیای سر کلاس های من و تا دو هفته وقت داری زن پیدا کنی.
آستینام رو توی مشتم گرفتم و توی سرم کوبیدم وای خدایا!

Показано 20 последних публикаций.

2 998

подписчиков
Статистика канала