- اون لحظهای که نزدیک عید داری تو بازار دنبال یه چیزی میگردی، خستهای و یکم گرسنه بعد میرسی به یه جا که بوی خیارشور میاد و تورو یاد همهی فستفودا میندازه و گرسنگیت دو برابر میشه،
اونوقت مجبوری یکم بخری و بخوری چون نمیتونی ازش بگذری
اون لحظه که یه گوشه دور از همه وایسادی و سعی در باز کردن گرهِ نایلون خیارشوری و با ذوق بازش میکنی و خیسی اطراف نایلون رو حس میکنی به خاطر دستکشای مردی که خیارشور ریخته تو نایلون خیس از آب خیارشور بوده و به دست توهم میخوره..
یدونه کوچولوشو میذاری تو دهنت و دلت آب میشه و چندین دقیقه نگه میداری تو دهنت و راه میوفتی و وسطای راه با لذت میجوییش!🫠
اونوقت مجبوری یکم بخری و بخوری چون نمیتونی ازش بگذری
اون لحظه که یه گوشه دور از همه وایسادی و سعی در باز کردن گرهِ نایلون خیارشوری و با ذوق بازش میکنی و خیسی اطراف نایلون رو حس میکنی به خاطر دستکشای مردی که خیارشور ریخته تو نایلون خیس از آب خیارشور بوده و به دست توهم میخوره..
یدونه کوچولوشو میذاری تو دهنت و دلت آب میشه و چندین دقیقه نگه میداری تو دهنت و راه میوفتی و وسطای راه با لذت میجوییش!🫠