#زکات_دیدار
#دلنوشته
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
" بسم رب الشهداء و الصدیقین "
سلام عرض میکنم خدمت همه ی دوستای گل و شهدایی . ان شاءالله که خود شهدا دست دل هممون رو بگیرن و به مسیری که خودشون رفتن هدایتمون کنن . ان شاءالله 🙏
امروز به لطف خدا و عنایت حضرت ولیعصر (عج) و شفاعت شهدا الحمدلله روزیمون شد به دیدار مادر شهیدان عبدالحسین و غلامعلی داستان رفتیم . منزلشون حال و هوای عجیبی داشت ا همون لحظه ی ورود با چهره فوق العاده دلنشین و آروم و مهربون مادر شهیدان روبرو شدیم که بهتررررین استقبال و خوش آمدگویی بود واسه همه بچه ها .
مادر شهیدان از کودکی و خاطرات فرزندان شهیدش برامون گفتن که در دوران کودکی بسیار شاد و شیطون 🤗 بودن . ازهمون کودکی با مسجد و اعتقادات مذهبی انس داشتند که به راهپیمایی های گسترده و پی در پی ایشان در دوران شاهنشاهی و مبارزات سیاسی شان انجامید .
این بزرگوار گفتند که فرزند دومش (دومین شهید) وقتی کودک بوده یه روز به بچه های دور و برش میگه بچه ها بیاین اشهدمونو بخونیم . مادر میگن من پیش خودم گفتم این بچه حتی خوب نمیتونه حرف بزنه بس که کوچیکه چه طور اینا رو میگه ؟؟ ولی بازم گفتم یه مصلحی تو کار خداست .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مادر اشاره به این موضوع کردند که فرزندانش اینقدددر در این مبارزات قبل از انقلاب شرکت کرده بودند که ساواک به شدّتِ تمام دنبالشون بود تا اونا رو بکُشند ولی خدا چون واسه یه صحنه دیگه ذخیرشون کرده بود کمکشون کرد و تونستن با مهاجرت به منزل خاله شهیدان و اقامت کوتاه مدتی در اونجا نقشه شوم ساواک و رژیم ملعون شاهنشاهی رو نقش بر آب کنن 😍😍
بچه ها سوال کردند که ویژگی شاخص شهیدانش چه بود ایشان گفتند بسیار خوش اخلاق بودند و اخلاق نیکویی داشتند . سوال شد که اولین فرزندش که شهید شدن شما نگفتید که تو (فرزند دوم) دیگه نمیخواد بری ؟ گفتن نه . اصلا . چون من در مورد شهادتشون خواب دیده بودم . اینجا همممگی خیره شده بودند که ببینن مادر چه خوابی دیدن . در حدود ۲ دقیقه طول کشید و همه منتظر بودند و چشم به دهان مادر دوخته بودند که خواب را تعریف کند تا اینکه با پیشنهاد یکی از دوستان که رو به مادر به ایشون گفتن مادر نمیخواین خواب رو برامون تعریف کنین بچه ها همه منتظرن . یهو دیدم که مادر با حالت خاصی رو به همه کردن و گفتن " باید همه پاک باشن " ...
این جمله خیییلی برای همه جالب بود و از طرفی هم کنجکاو شده بودن که بدونم چرا گفتن همه باید پاک باشن که با توضیح یکی از دوستان که رو به مادر کردن و گفتن که همه بچه ها با وضو وارد شدن مجاب شدن و شروع کردن .
( از زبان مادر شهیدان ) : یه شب خواب دیدم امام زمان (عج) رو به خونه ام دعوت کردم و به ایشون گفتم که به منزل ما تشریف بیارید من حاضرم پنج پسرم رو در راه شما بدم که شهید بشن . همه اومده بودن و خونه خییییللیی شلوغ شده بود ولی آقا رو ندیدم به خواهرم گفتم من آقا رو دعوت کردم منزلمون پس کجاس چرا من نمیبینمشون ؟ مدتی از این خواب گذشت و اولین فرزندم شهید شد که وقتی آوردنش من نشناختمش چون شیمیایی شده بود . ازونجا فهمیدم معامله ای که با آقا کردم در عالم واقعیت اتفاق افتاده و باید منتظر شهادت بقیه شون هم باشم که حدود ۱ سال و نیم یا ۲ سال بعد دومین پسرم شهید شد .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
برای خود من خیییلی عجیب بود و جالب که چه رابطه ای بین نشناختن آقا در خواب و نشناختن فرزند شهیدش وجود داره ولی هر چی فکر کردم نتونستم چیزی بفهمم . فقط این موضوع به ذهنم رسید که عقل ناقص و محدود من و از همه مهمتر نفس سرکش و گنه کار من نمیتونه به حقیقت این مطلب دست پیدا کنه 😔😔😔😔
از مادر شهیدان داستان پرسیده شد که یه توصیه به ما جوونا بکنید . ایشون گفتن چه توصیه ای ازین بهتر که : حجابتون رو حفظ کنید 🌸 چشم و نگاهتون رو حفظ کنید ، به نامحرم نگاه نکنید 🌸 زبانتون رو حفظ کنید ، به هر کسی هر چیزی نگید 🌸 مثلا خود من که مادر شهیدم دلیل نمیشه که به هر کی میرسم یه چیزی بهش بگم و ازش ایراد بگیرم 🌸 نباید هی تند تند تند تند حرف بزنم ، باید زبونم رو نگه دارم که کسی رو از خودم ناراحت نکنم 🌸
یکی از دوستان راجع به رفتار خودمون و اینکه دعای دسته جمعی داشته باشیم تا ان شاءالله حضرت حجت (عج) ظهور کنن که مادر شهیدان با حالتی خاص گفتن ما اگه خودمون رو شناختیم آقا هم ظهور میکنن ، اول باید بتونیم خودمون رو بشناسیم ...
خییییللیی حرفشون پخته ، معنوی ، معنی دار و دقیق بود . طوری بود که همممه تا چند دقیقه سکوت محض کردن و به فکر فرو رفتن .
@karevane_shohada@toluehagh_ir👇👇👇👇👇👇👇👇