كی رفته ای ز دل كه تمنا كنم تو را؟
كی بوده ای نهفته كه پيدا كنم تو را؟
غيبت نكرده ای كه شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای كه هويدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
چشمم به صد مجاهده آيينه ساز شد
تا من به يک مشاهده شيدا كنم تو را
بالای خود در آينـﮥ چشم من ببين
تا با خبر ز عالمِ بالا كنم تو را
مستانه كاش در حرم و دير بگذری
تا قبله گاه مؤمن و تَرسا كنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رويت برافكنم
خورشيد كعبه، ماه كليسا كنم تو را
گر افتد آن دو زلف چليپا به چنگ من
چندين هزار سلسله در پا كنم تو را
طوبی و سدره گر به قيامت به من دهند
يكجا فدای قامت رعنا كنم تو را
زيبا شود به كارگَهِ عشق كار من
هر گه نظر به صورت زيبا كنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را
-فروغی بسطامی
كی بوده ای نهفته كه پيدا كنم تو را؟
غيبت نكرده ای كه شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای كه هويدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
چشمم به صد مجاهده آيينه ساز شد
تا من به يک مشاهده شيدا كنم تو را
بالای خود در آينـﮥ چشم من ببين
تا با خبر ز عالمِ بالا كنم تو را
مستانه كاش در حرم و دير بگذری
تا قبله گاه مؤمن و تَرسا كنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رويت برافكنم
خورشيد كعبه، ماه كليسا كنم تو را
گر افتد آن دو زلف چليپا به چنگ من
چندين هزار سلسله در پا كنم تو را
طوبی و سدره گر به قيامت به من دهند
يكجا فدای قامت رعنا كنم تو را
زيبا شود به كارگَهِ عشق كار من
هر گه نظر به صورت زيبا كنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را
-فروغی بسطامی