nininaz complex apartment


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


@k2lti pookie wookie kkk baby girl whom needs her baby girl's proctor.

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


توروخدا به این بچه میخوره شیطون و شر باشه؟ من تنها چیزی که میبینم مظلومیت و سادگی و معصومیت و مهربونیه.




انگار با زور و تهدید گفتن بیا اینجا بشین و خواهرت رو بذار کنارت تا عکس بگیریم ازت وگرنه خفه‌ات میکنیم.




ببخشید آرین ولی شبیه گوسفندی بودی که میخوان برای سر بریدن آماده‌ش کنن


داداشم چقدر بچگی زشت بوده


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


الان که دارم عکسای بچگیمو نگاه میکنم واقعا میدونید چیه، از صد ها فرسخ اونور تر مظلومیت و معصومیت و بچه اروم بودن از چشمام میباره، من نمیدونم چجوری بهم لقب زلزله ۱۱ ریشتری رو داده بودن


چقدر خوشگل بودم چجوری زشت شدم؟


عکس یک دوره‌ای از خودم رو پیدا کردم که موهام تا زیر باسنم بود، چتری داشتم، موهام‌ لخت کرده بودم و عینک گرد میزدم.


نمیخوام از دوران نوزادی خودم تعریف کنم ولی واقعا بامزه بودم 🫢


اگر این ورژن از خودم الان جلوم بود انقدر فشارش میدادم تا بترکه. (#؛۹/#!۰##+۹#؛@@




میدونید چرا موهام کوتاهه؟ خب چون من رفتم سمت قیچی‌ای که تو اشپزخونه بود و نصف موهامو خیلی قشنگ و حرفه‌ای کوتاه کردم و شبیه کسخلا شدم. دیگه مجبور شدن موهامو با ماشین بزنن 🎀


اینجا یادمه بهم گفتن اگر ساعت رو نندازی که بشکنی میریم برات بستنی میخریم ولی من دیگه نرفتم سمت ساعت و اونا برام هیچوقت بستنی نخریدن.


من تامبوی بودم وقتی تامبوی بودن مد نبود 🤙🏻


من بالاخره پوشه‌ی عکسهای بچگیهامو پیدا کردم 😭😭😭😭😭


حالا چون مهربونم اگر پرایوت بودین لینک بدین.


ㅤㅤ<3ㅤ🌴ㅤyoyo.ㅤforward this message in your public daily then i will write about your personality like this.


شکلاتِ داغ نوشیدن رو وقتی هوا سرد بود دوست داشت، یکی از صد ها سرگرمی‌ش نوشتن درباره‌ی سناریوهای داخل ذهنش بود و همینطور آهنگ گوش کردن و غرق شدن داخلِ ملودی‌ای که داره. رنگ صورتی و همینطور مرغ سخاری اون رو توصیف میکردن ( عاشقِ مرغ بود )، همیشه و همه جا کانورس های صورتی‌ش رو پا میکرد و هیچوقت هم گوشی‌ش شارژ نداشت، آدمهای زیادی رو میشناخت ولی دوستای صمیمی‌ای نداشت. از اعماق وجودش میخواست ’ عشقِ واقعی ’ و ’ تعلق داشتن ’ به جایی یا شخصی رو احساس کنه. کمالگرا بودنش اون رو اذیت میکرد، به خودش سخت میگرفت و فکر میکرد که مشکل اونه‌. تروما های بچگیش باعث شده بود نتونه خود واقعیش رو بشناسه و نخواد به کسی نزدیک بشه، میترسید به بقیه آسیب برسونه. اون همیشه مراقب کسایی بود که دوستشون داشت، با کارهای کوچیک و به یاد داشتن جزئیات درباره‌ی اونها خوشحالشون میکرد، اون دوستِ خوبی بود ولی بقیه براش دوستِ خوبی نبودن.

Показано 20 последних публикаций.